روان‌پزشکی

یادگار فروید: حقیقت روان یک‌بعدی نیست 

مفهوم ناخودآگاه در نظریه‌ی فروید، یکی از بنیادی‌ترین و ماندگارترین دستاوردهای او در روان‌کاوی است. فروید روان انسان را سه‌لایه می‌دانست: سطح هشیار (آنچه در لحظه می‌دانیم و تجربه می‌کنیم)، سطح پیش‌هشیار (آنچه اکنون آگاه نیستیم اما می‌توانیم...
اول مهرماه ۱۴۰۴
برای اول مهر: سالمرگ بنیادگذار روان‌کاوی

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: بیست‌وسوم سپتامبر مصادف با اول مهر، سال‌مرگ زیگموند فروید عصب‌شناس اتریشی و بنیان‌گذار دانش روان‌کاوی و روش بالینی برای ارزیابی و درمان آسیب‌های روانی است. فروید که امروز هشتادوشش سال از مرگش می‌گذرد در ایجاد روان‌کاوی و روش‌های بالینی برای روبرو شدن با دانش آسیب‌شناسی روانی از راه گفت‌وگو میان بیمار و روانکاو، فنونی را همچون به‌کارگیری تداعی آزاد، همچنین کشف انتقال، نیز روش روان‌شناسی تحلیلی یا پویا را ارائه کرد. امیرحسین جلالی ندوشن روانپزشک و روان‌درمانگر روان‌کاوانه که صاحب آثاری چون «برنامه بازگشت به اجتماع»، «صورت‌بندی روان‌پویشی»، «آموزش روان‌پزشکی با نمونه‌های بالینی براساس DSM-5»، «کاربرد مفاهیم روان‌کاوانه در درمان خانواده‌ها» و نظایر آن است، در گفت‌وگو با ایبنا به ابعاد گوناگون اندیشه و اثرات فروید بر روان‌شناسی می‌پردازد.

نخست بفرمایید فروید که بود و چه کرد؟
زیگموند فروید  پزشک و عصب‌شناس اتریشی بود که ابتدا در حوزه عصب‌شناسی فعالیت می‌کرد، اما به‌تدریج بعد از کار با شارکو و یک دوره همکاری با بروئر، با مشاهده‌ی بیماران مبتلا به هیستری و علائم روان‌تنی، به محدودیت‌های پزشکی صرف در تبیین رنج‌های انسانی پی برد. او با ابداع روان‌کاوی، دستگاهی نظری و بالینی بنا کرد که بر  درمان گفت‌وگو محور، تداعی آزاد، و تحلیل رویا مبتنی بود و روان را نه به‌عنوان مجموعه‌ای از کارکردهای مغزی، بلکه به‌مثابه میدانی پویا از تعارض‌های ناخودآگاه معرفی نمود.

فروید را می‌توان پیشگام رویکردی دانست که روان و بدن، فرد و جامعه، و ساحت زیستی و فرهنگی را در پیوندی تازه قرار داد. او نشان داد که بسیاری از علائم روانی حاصل سرکوب تجربه‌های اولیه، کشمکش‌های جنسی و عاطفی، و تنش میان امیال فردی و هنجارهای اجتماعی‌اند. به همین دلیل است که نام او نه تنها در تاریخ پزشکی بلکه در تاریخ اندیشه‌ی مدرن جایگاه محوری دارد.

چرا فروید مهم است و در زمانه خود چه دیدگاه‌های مهمی طرح نمود؟
اهمیت فروید در آن است که بر خلاف جریان غالب زمانه‌اش، روان انسان را تقلیل‌پذیر به بیماری‌های مغزی یا خطاهای اخلاقی نمی‌دانست. او از «ناخودآگاه» به‌عنوان ساحت تعیین‌کننده‌ای سخن گفت که زندگی روزمره، لغزش‌های زبانی، رویاها و حتی هنر و مذهب را شکل می‌دهد. این ادعا به معنای گسست بزرگ از روان‌شناسی عقل‌گرا و اخلاق‌مدار قرن نوزدهم بود.

مفهوم ناخودآگاه در نظریه‌ی فروید، یکی از بنیادی‌ترین و ماندگارترین دستاوردهای او در روان‌کاوی است. فروید روان انسان را سه‌لایه می‌دانست: سطح هشیار (آنچه در لحظه می‌دانیم و تجربه می‌کنیم)، سطح پیش‌هشیار (آنچه اکنون آگاه نیستیم اما می‌توانیم با اندکی تمرکز به آن دسترسی پیدا کنیم)، و سطح ناخودآگاه (جایی که میل‌ها، خاطرات و خیال‌های سرکوب‌شده و ناپذیرفتنی جای دارند).

ناخودآگاه برای فروید صرفاً «ذخیره‌گاه» نبود، بلکه نیرویی پویا و تعیین‌کننده در زندگی روانی است. بسیاری از امیال و خاطراتی که با هنجارهای اخلاقی و اجتماعی ناسازگارند، به‌وسیله‌ی مکانیسم سرکوب به ناخودآگاه رانده می‌شوند، اما از میان نمی‌روند و در قالب‌های گوناگون بازمی‌گردند: در رویاها، در لغزش‌های کلامی و رفتاری، و در علائم روان‌نژندانه. به همین دلیل فروید رویا را «راه شاهی به ناخودآگاه» می‌نامید.

این بخش از روان از منطق عقلانی تبعیت نمی‌کند. زمان در آن بی‌معناست، تناقض‌ها می‌توانند هم‌زمان وجود داشته باشند، و انرژی میل‌ها می‌تواند آزادانه جابه‌جا شود. فروید این شیوه‌ی کارکرد را «فرایند نخستین» نامید.

به این ترتیب، ناخودآگاه نزد فروید قلب روان انسانی است: قلمروی نادیده و پنهان که با وجود ناآگاهی ما، در اندیشه، احساس و رفتارمان نقشی تعیین‌کننده دارد.

اهمیت بالینی این مفهوم در روان‌کاوی آن است که درمانگر می‌کوشد از راه‌هایی چون تداعی آزاد و تحلیل رویا، محتوای ناخودآگاه را به آگاهی بیاورد و به بیمار امکان دهد با ریشه‌های تعارض‌هایش روبه‌رو شود. اما اهمیت فرهنگی آن نیز کمتر نیست؛ فروید نشان داد که اسطوره‌ها، دین، و حتی آثار هنری حامل رمزگان ناخودآگاه‌اند و از همین‌رو فرهنگ نیز بازتابی از نیروهای پنهان روان است.

فروید مفاهیمی چون «عقده ادیپ»، «لیبیدو»، و «سائق‌های مرگ و زندگی» را طرح کرد و با این مفاهیم، به قلب تابوهای فرهنگی زد. او بر اهمیت دوران کودکی و روابط اولیه با والدین تأکید کرد و نشان داد که ریشه‌ی بسیاری از روان‌نژندی‌ها در همان تجارب نخستین نهفته است. در زمانه‌ای که سخن گفتن از جنسیت در محافل علمی و اجتماعی نوعی تابو محسوب می‌شد، فروید شجاعانه موضوع میل جنسی را به کانون نظریه‌ی خود بدل کرد و از این رو واکنش‌های تند موافق و مخالف را برانگیخت.

تأثیر فروید بر روان‌شناسی  و عصب شناسی زمانه خود و پس از او به‌طور خاص و علوم انسانی به‌طور عام چه بود؟
فروید پایه‌گذار رشته‌ای شد که امروزه روان‌درمانی‌های متعددی از دل آن بیرون آمده‌اند: از روان‌کاوی کلاسیک تا روان‌درمانی تحلیلی، روابط ابژه، روان‌کاوی بین الاذهانی و حتی درمان‌های کوتاه‌مدت مبتنی بر نظریه روانکاوی. او علوم اعصاب را از عرصه‌ی صرفاً آزمایشگاهی به میدان بالینی و تفسیری کشاند.

در علوم انسانی، تأثیر او بسیار گسترده‌تر بود. فیلسوفانی چون فوکو و دریدا از فروید برای تحلیل قدرت و زبان بهره گرفتند؛ جامعه‌شناسان از مفاهیم او برای فهم نظم اجتماعی و سرکوب میل استفاده کردند؛ در انسان‌شناسی، نظریات او به مطالعه‌ی آیین‌ها و اسطوره‌ها راه یافت؛ و در نقد ادبی، آثار کلاسیک از شکسپیر تا مدرن‌ها از منظر روان‌کاوی بازخوانی شدند. بدین ترتیب، روان‌کاوی نه تنها به درمان، بلکه به روشی برای «خوانش فرهنگ» بدل شد.

فروید دانشمندی چندوجهی بود. او چه تأثیری بر فلسفه، ادبیات و هنر گذاشت؟
فروید همواره خود را «مرد علم» می‌دانست، اما تأثیرش فراتر از مرزهای روان‌پزشکی بود. در فلسفه، ریکور و هابرماس کوشیدند روان‌کاوی را به‌مثابه نوعی هرمنوتیک فهم تبیین کنند؛ هربرت مارکوزه آن را به نقد اجتماعی و رهایی پیوند زد؛ و لکان آن را در بستر زبانشناسی بازسازی کرد.

در ادبیات، مفاهیمی مانند «ناخودآگاه»، «عقده ادیپ» یا «رؤیا» به ابزاری برای خلق و نقد آثار بدل شدند. نویسندگانی چون توماس مان و جویس به‌طور مستقیم از فروید تأثیر گرفتند، و در نقد ادبی معاصر، تحلیل روان‌کاوانه یکی از روش‌های رایج است. در هنر، به‌ویژه در سوررئالیسم، الهام‌گیری از نظریات فروید آشکار است: تصویرسازی از رویاها، ناخودآگاه و تداعی آزاد، به زیباشناسی نوینی انجامید. سینما نیز به‌سرعت از روان‌کاوی برای ساخت روایت‌های پیچیده و شخصیت‌های چندلایه بهره گرفت.

فروید بر آن بود روان‌کاوی را به‌عنوان یک علم مطرح کند. چقدر در تحقق امر توفیق داشت؟
فروید خود را دانشمندی تجربی می‌دانست، اما روش او بر مشاهده‌ی بالینی و تفسیر استوار بود نه بر آزمایش‌های کمی. همین امر سبب شد بسیاری از روان‌شناسان تجربی، چه هم عصر و چه پس از او روشش را «شبه علمی» یا «غیرعلمی» بدانند. بااین‌حال، او موفق شد روان‌شناسی را به سطحی ارتقا دهد که صرفاً مطالعه رفتار قابل مشاهده یا عملکرد مغز نباشد، بلکه مطالعه‌ی «معنا» و «روایت» نیز باشد.

اگرچه روان‌کاوی هیچ‌گاه به‌طور کامل با معیارهای علوم طبیعی سنجیده نشد، اما دستاورد فروید این بود که روان را به حوزه‌ای علمی و قابل پژوهش بدل کرد، هرچند علمی است در تقاطع  عرصه های تجربی، بالینی و تفسیری قرار دارد. روان‌کاوی به همین دلیل هنوز در کنار روان پزشکی، روان‌شناسی تجربی و علوم اعصاب زنده است، زیرا توانسته افق‌هایی را بگشاید که روش‌های آزمایشگاهی قادر به پوشش آن‌ها نبوده و نیست.

از جریان‌های پس از فروید بفرمایید. این جریان‌ها چه بودند و چه اهمیتی دارند؟
پس از فروید، شاگردان و منتقدانش راه‌های گوناگونی را گشودند. در بریتانیا، و آمریکا، «ایگوسایکولوژی» با آنا فروید، هری هارتمن و  آنتون کریس شکل گرفت و بر نقش انطباق و عملکرد ایگو تأکید داشت. در بریتانیا، مکتب روابط ابژه با کلاین، وینیکات و فربرن به بررسی روابط اولیه مادر–کودک پرداخت و اهمیت دلبستگی و بازی را در رشد روانی نشان داد. در فرانسه، لکان با تفسیر ساختارگرایانه و زبانی خود روان‌کاوی فرویدی را بازسازی کرد و مفاهیمی امروزه شناخته شده چون «دیگری بزرگ» و «نامِ پدر» را وارد نظریه کرد.

این جریان‌ها سبب شد روان‌کاوی از یک مکتب یگانه به مجموعه‌ای متنوع از رویکردها بدل شود. اهمیت متفکران پسافروید، در این است که روان‌کاوی را به‌روز کردند، به نیازهای بالینی جدید پاسخ دادند، و راه ورود به حوزه‌های میان‌رشته‌ای همچون نقد فرهنگی، مطالعات جنسیت و روان‌کاوی اجتماعی را گشودند.

وضعیت آرا و اندیشه‌های فروید در ایران چیست؟
در ایران، نخستین ترجمه‌ها  به دهه ۱۳۲۰ باز می‌گردد، اما معرفی جدی اندیشه‌های فروید از دهه‌ی ۱۳۴۰ آغاز گردید. در این دوره، محمود صناعی نقشی محوری داشت. او کوشید مفاهیم روان‌کاوی را با بستر فرهنگی ایران پیوند بزند. مشهورترین نمونه‌ی آن طرح مفهوم «عقده رستم» بود که در امتداد ایده‌ی «عقده ادیپ» فروید قرار می‌گرفت، اما در بافت اسطوره‌ای ایران معنا پیدا می‌کرد. صناعی در مقاله « فردوسی، استاد تراژدی » با الهام از داستان رستم و سهراب در شاهنامه نشان داد که چگونه تعارض‌های نسلی و پدر–فرزندی در فرهنگ ایرانی شکلی خاص یافته و می‌تواند به‌عنوان یک کهن‌الگوی روانی و اجتماعی عمل کند. این تلاش در واقع کوششی بود برای بومی‌سازی روان‌کاوی و پیوند دادن آن با میراث ادبی و اسطوره‌ای ایران .  با این حال، این رویکرد در آن دوره بی‌منتقد نماند. امیرحسین آریانپور، جامعه‌شناس و متفکر ایرانی، با نگاه انتقادی به روانکاوی پرداخت. او در اثر خود «فرویدیسم ؛ با اشاراتی به ادبیات و عرفان»به بررسی تطبیقی و انتقادی مفاهیم فرویدی با فرهنگ و ادبیات فارسی است. آریان‌پور نشان داد  که چگونه این مفاهیم در ادبیات، عرفان اسلامی، فلسفه و سایر حوزه‌های فرهنگی قابل یافتن هستند.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، در ابتدا رویکرد رسمی به فروید منفی شد و آثار او کمتر مجال انتشار یافت؛ روان‌کاوی دانشی غربی و غیرهمسو با ارزش‌های بومی قلمداد می‌شد. با این‌حال، از دهه‌ی ۱۳۸۰ به بعد، ترجمه‌های تازه، تشکیل انجمن‌های علمی و رشد گروه‌های آموزشی موجب شد نگاه‌ها تغییر کند. اکنون فروید و جانشینان او نه فقط در روان‌پزشکی و روان‌شناسی، بلکه در ادبیات، جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی نیز به‌صورت دانشگاهی تدریس می‌شوند.

میراث و دستاورد امروز فروید برای ما چیست؟
میراث فروید در دو سطح قابل بررسی است. نخست در سطح نظری: او نشان داد که انسان موجودی یک‌دست و شفاف برای خود نیست، بلکه سوژه‌ای است متشکل از تعارض‌ها، امیال ناخودآگاه‌ و میل‌های متضاد. این نگاه هنوز هم در روان‌درمانی، علوم انسانی و هنر الهام‌بخش است.  در سطح بالینی هم فروید با ابداع گفت‌وگوی درمانی، راهی تازه برای درمان رنج روانی گشود که امروز در اشکال متنوع روان‌درمانی ادامه دارد.

برای ما در ایران، میراث فروید می‌تواند به معنای توجه به اهمیت گفت‌وگو، شنیدن صداهای سرکوب‌شده، و پذیرش چندلایگی انسان باشد. 

در جامعه‌ای که گاه به سمت ساده‌سازی‌های ایدئولوژیک می‌رود، یادگار فروید آن است که حقیقت روان هیچ‌گاه یک‌بعدی نیست و تنها در گفت‌وگو و تفسیر می‌توان به آن نزدیک شد. دستاورد او، در یک جمله، این است: ما باید ناخودآگاه را جدی بگیریم، زیرا آن‌چه سرکوب می‌کنیم، دیر یا زود به شیوه‌ای دیگر بازمی‌گردد.

آخرین مطالب

اول مهرماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی

یادگار فروید: حقیقت روان یک‌بعدی نیست 

مفهوم ناخودآگاه در نظریه‌ی فروید، یکی از بنیادی‌ترین و ماندگارترین دستاوردهای او در روان‌کاوی است. فروید روان انسان را سه‌لایه می‌دانست: سطح هشیار (آنچه در لحظه می‌دانیم و تجربه می‌کنیم)، سطح پیش‌هشیار (آنچه اکنون آگاه نیستیم اما می‌توانیم...
۲۳ شهریورماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

توتالیتاریسم: هراس‌آور و در عین حال فریبنده

توتالیسم، به هر مقیاسی، «ثبات، قطعیت و مطلق بودن» عرضه می‌کند ــ چیزهایی که انسان‌ها اغلب به‌شدت جویای آنند. در زمان‌های آوارگی، چه جسمی چه روانی، ما به‌ویژه در برابر ندای توتالیسمآسیب‌پذیریم، که نه‌تنها نظریه‌ای شکست‌ناپذیر دربارهٔ همه‌چیز وعده می‌دهد ...
۱۱ شهریورماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

چرا برخی از تماشای اعدام لذت می‌برند؟

تماشاچی، اعدام را اجرای عدالت در برابر ظلم فرض می‌گیرد؛ و حتی اگر خود او قربانی نبوده باشد، در خیال احساس می‌کند «دست عدالت» از سوی دیگری عمل کرده است. همان دیگری که ممکن است علت بی‌عدالتی در واقعیت...
۸ شهریورماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

بررسی موج خشونت در آثار نمایشی

در کشور ما، نگاه غالب این است که باید برای رسانه‌ها یا سینماگران تنبیه‌هایی در نظر گرفت و این تنبیه‌ها عمدتاً یا در قالب قواعد و احکام قضایی است یا به شکل گسترش سانسور اعمال می‌شود؛ که هیچ‌یک از این دو، در عمل راه‌حل نیست...
۳۰ مردادماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

حماسه به‌جای سوگ؛ چرخه‌ی تکرار شکست

تاریخ نشان داده است که انکار شکست، به‌جای پذیرش آن، راه را به‌سوی رادیکالیسم و فروپاشی هموار می‌کند. آلمان پس از جنگ اول جهانی با برساخت افسانه‌ی «خنجر از پشت» شکست را انکار کرد؛ ارتش در میدان «شکست‌نخورده» معرفی شد و...