روان‌پزشکی اجتماعی

سیگار در زنان ایرانی

زندگی در ایران در سال‌های اخیر از حیث همین کشاکش برای برابری و وضعیت عدم تبعیض، سطح مضاعفی از ناآرامی و تنش را برای زنان به همراه داشته است. وقتی افراد در حالت سازگار یا پذیر زندگی می‌کنند، آسوده‌ترند...
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دود شدن زنانگی، یا عصیان خاموش

سه‌سال پیش ایسنا خبری داد به نقل از رئیس دبیرخانه‌ی ستاد کشوری کنترل دخانیات وزارت بهداشت که با ابراز نگرانی از آنچه که «افزایش مصرف دخانیات به‌ویژه در گروه‌های سنی حساس و همچنین از بین رفتن قبح مصرف دخانیات» خوانده بود، گفته بود: مقایسه مصرف دخانیات در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال در سال ۱۴۰۰ نسبت به مطالعه‌ قبلی در سال ۱۳۹۵، حاکی از آن است که مصرف روزانه سیگار در زنان این گروه سنی ۱۹۰ درصد افزایش یافته است.

در هر جمع‌بندی از چرایی افزایش و یا فراوانی کلی مشکلات رفتاری در زنان و دختران ایرانی، این موضوع را نباید نادیده گرفت که این گروه مهم جمعیتی، در چند دهه گذشته همواره تحت فشارهای مختلفی بوده‌اند. علاوه بر دلالت‌های میدانی، پژوهش‌های اجتماعی و روان‌شناختی نیز این موضوع را تایید می‌کنند که منابع تولید استرس برای زنان متنوع‌تر از مردان است. به عنوان مثال در خانه و خانواده تکلیف‌های در نظر گرفته شده، و انتظارات اجتماعی از زن در نقش مادری و زن خانه، می‌تواند به عنوان منابع مولد استرس عمل کند. این مساله در مورد استرس‌های ناشی از نابرابری‌های حقوقی یا تبعیض‌های اجتماعی نیز باید مدنظر قرار گیرد. در حقیقت اثر تنش ناشی از نقش‌های دوگانه و چندگانه زن به عنوان مدیر خانه و فردی که بیرون از خانه کار می‌کند، و در عین حال همچون گذشته با این انتظار اجتماعی روبرو است که باید در خانواده و جامعه تمام و کمال عهده‌دار مسولیت باشد مولد استرس و تنش قابل توجه می‌تواند باشد».
این وجه موضوع را باید در کنار این گزاره قرار دهیم که اساسا زندگی در ایران، پرتنش است: «بر اساس پژوهش‌های انجام شده می‌دانیم که دامنه تنش‌هایی که افراد در زندگی روزمره تجربه می‌کنند، فارغ از جنسیت و گروه‌های مختلف زیاد است. در واقع ناپایداری‌های اقتصادی و وضعیت فرهنگی ویژه ایران از حیث گذار از جهان قدیم به تجدد، به‌عنوان عامل جدی تنش‌زا باید مدنظر باشد».

به عنوان نمونه در مورد افزایش آمار استفاده از دخانیات در میان زنان معتقدم موضوع تابوهای اجتماعی و تعاریفی که از نقش زن در جامعه وجود دارد را در میان همه‌ی عوامل تنش‌زایی که منجر به اختلالات روانی و رفتاری و افزایش گرایش به مواد مخدر و سیگار می‌شود باید در نظر گفت. تردید نیست که همچنان زن ایرانی با سنجه‌ی زن نجیب یا عفیف با تعریف بیش از پنج دهه پیش ارزیابی می‌شود. از آن جمله زن عفیف بلند حرف نمی‌زند و یا سیگار کشیدن با نجابت ناسازگار است. با این وجود دست کم در دو، سه دهه اول پس از انقلاب که با چیرگی و تسلط نگاه‌های ایدئولوژیک روبرو بودیم، یا به عبارتی نهادهای سنتی مثل خانواده، مدرسه یا نهاد دین کارایی بیشتری داشتند و افراد از آنها تبعیت می‌کردند، کمتر شاهد روی آوردن دست‌کم آشکار به شیوه‌های کنترل تنش که یکی از آنها استفاده از دخانیات و مواد مخدر است، در میان زنان بودیم. اما به مرور زمان با کاهش قدرت سنت و به عبارتی شکل‌گیری آن‌چه جامعه‌شناسان آن را پدیدآیی نوعی«سلف زنانه» می‌گویند، وضعیت تغییر کرد.

در دو سه دهه گذشته تصور بر این بود که آن‌ ارزش‌ها و مطالبه‌هایی که در قالب جنبش زنان تعریف می‌شد، خواست اقلیت کمتری از زنان جامعه است. اما از سال ۱۴۰۱ به بعد مشخص شد که برخی نیازها و خواسته‌های کمتر سازگار با آن تعریف قدیمی، در بین جمعیت متدین جامعه هم کم و بیش می‌تواند مقبولیت داشته باشد. یعنی دست‌کم این گروه از جامعه اگر خود از آن تبعیت نکند، اما آن را در گروه دیگری از جامعه بر می‌تابد و مدارای بیشتری روا می‌دارد. در واقع زنان صدایی پیدا کردند و آن تصورهای کلیشه‌ای تا حدود زیادی کنار زده شد. در نتیجه بخشی از نمود افزایش مصرف دخانیات به طور مشخص یا عریان مصرف کردن آن در جامعه صرفا نمایان شد. قبلا هم برخی زنان از دخانیات استفاده می‌کردند، اما دور از چشم همکاران یا اعضای خانواده. اما نیرویی که که این نیازها را سرکوب می‌کرد، به واسطه تغییرات فرهنگی، اجتماعی و شرایط جدیدی که ایجاد شده دیگر کارایی ندارد. به عبارتی نوعی قدرت زنانه در برابر نگاه مسلط مردانه ایجاد شده که سرکوب را کنار بی‌اثر یا دست‌کم کم‌اثر کرده است.

البته باید تاکید کنم، که میزان گرایش به دخانیات، الگویی جهانی هم دارد. ممکن است مثلا در جامعه‌ای مصرف دخانیات در گروه‌های سنی مختلف به شکل معناداری کمتر از جامعه‌ای دیگر باشد. چرا که پارامترهای فرهنگی یا موضوعات دیگری مثل تنظیمات اقتصادی یا نوع مالیاتی که بر دخانیات اعمال می‌شود، روی این مسئله تاثیرگذار است. اما به طور معمول یک برابری و نزدیکی نسبی را در سطح جهانی شاهد هستیم.

جنگ زنانه. میوۀ نارس
در سال‌های اخیر مساله‌ی زنان دستور کار جدیدی پیدا کرده، و در حقیقت موضوعات مربوط به حقوق و جایگاه زنان به موضوع اولویت‌دار روز حتی میان مردان، و مردان مسلط در کاست قدرت تبدیل شده، تا جایی‌که گفته می‌شود یکی از سه پایه مهم ایدئولوژیک حکومت، موضوع زنان است که بیشتر در قالب پرسش نوع مواجهه با مسئله حجاب نمود پیدا می‌کند. اما طبعا برای زن ایرانی که امروز خواه در تهران یا روستایی در خوزستان زندگی می‌کند، این کشمکش و کشاکش حتی اگر در معنای بروز و تجلی قدرت زنانه هم باشد، رنج به همراه دارد.
یعنی زندگی امروز یک زن در دل جنگی میان نگاه‌های مرد سالار و نگاه‌های طرفدار برابری و در دل جدل‌های روزمره می‌گذرد.

از سوی اولویت یافتن حقوق زنان، به این معنی نیست که راه صدساله، یک‌شبه سپری شده، و اگر امروز جمعیتی از مردان به موضوعات زنان آگاهی پیدا کرده‌اند، یعنی قرار است در عمل هم با رویی گشاده، پیامدهای آن را هم بپذیرند. در بسیاری از مواقع موضوعات زیادی در کلام پذیرفته می‌شود ولی در عمل در برابر آن مقاومت‌های نهان و آشکار بروز می‌کند. کشمکش بر سر گذشتن مسالمت‌آمیز از چیرگی مردانه، و میدان دادن به زنان، در قالب خشونت در محل کار، خانواده و یا در جامعه دیده می‌شود. وقتی توازن اجتماعی بهم می‌خورد، حتی در جهت عدالت و انصاف پیامدهایی به همراه خواهد داشت. هر چند آن را باید در شکل روند طبیعی یک گذار باید فهمید، و گذر از آن به سمت وضعیتی نو را تسهیل و نه تحدید کرد.

به عقیده‌ی من زندگی در ایران در سال‌های اخیر از حیث همین کشاکش برای برابری و وضعیت عدم تبعیض، سطح مضاعفی از ناآرامی و تنش را برای زنان به همراه داشته است. وقتی افراد در حالت سازگار یا پذیر زندگی می‌کنند، آسوده‌ترند. مثل نگاهی که زنان در قدیم داشتند، مثل مادربزرگ‌هایمان که فکر می‌کردند همیشه حق با مردان است و اوست که تعیین می‌کند و حکم می‌دهد که مثلا زن از خانه بیرون برود یا نرود. این پذیرش یا به‌عبارت دقیق‌تر وادادگی به ظاهر آرامش به همراه دارد. گرچه در دراز مدت سلامت روانی و حتی فیزیکی فرد را زایل می‌کند، هر چند زندگی کم‌تنش‌تری را در مقطع زمانی مشخصی برای فرد به‌ ارمغان بیاورد. اما وقتی فرد آگاه می‌شود یا تغییر در روندهای اجتماعی به او این آگاهی را می‌دهد که می‌تواند بیرون از خانه کار کند و به اندازه مردان حقوق داشته باشد، یا حق دارد به اندازه آنها حق انتخاب داشته باشد، در این‌صورت، ویژگی‌های فیزیکی و فیزیولوژیک او باید به عنوان بخشی از زیست انسانی‌اش مدنظر قرار بگیرد و نباید منبع محرومیت او تلقی شود، بلکه جامعه و سیستم کاری باید خودشان را با زن هماهنگ کنند.

سیگار: آشوب پنهان، عصیان بی‌صدا
تا پیش از این زنان بیماری‌های مختلفی را تجربه می‌کردند که بخش زیادی از آن به دلیل تخلیه نشدن تنش بود و در بیماری‌های روان‌تنی مانند فشار خون، دردهای پراکنده‌ی بدنی، و خستگی مزمن، یا احساس تلخ‌کامی خودش را بروز می‌داد. اما الان بخش زیادی از این تنش‌ها برون‌ریزی می‌شود. مثلا ممکن است بخش زیادی از این تنش‌های متراکم، به شکل مصرف دخانیات و حتی مخدر تخلیه گردد. این به معنی بهتر یا بدتر شدن وضعیت نیست. چون مصرف دخانیات هم موجب از بین رفتن بدن و ذهن می‌شود. در واقع ما باید آرزومند جامعه‌ای باشیم که صداها در آن شنیده می‌شود. وضعیتی را باید ایجاد کنیم که در آن نه نیاز به آشوب و ریختن به خیابان باشد و نه به صورت خودخوری و یا مصرف گسترده سیگار و مخدر.

نکته دیگر این است که در ایران نمی‌توان به طور مشخص گفت که مصرف دخانیات در کدام قشر بیشتر است. در حد بررسی من پژوهشی به صورت دقیق این وجه موضوع- فراوانی طبقاتی مصرف دخانیات- را بررسی نکرده است. اما چیزی که می‌توان حدس زد این است که در ایران مصرف دخانیات موضوعی طبقاتی نیست. اما اگر چنین وضعیتی هم متصور باشد، احتمال فراوانی مصرف در طبقات پایین‌تر منطقی‌تر به نظر می‌رسد. پول، معمولا رفاه به همراه دارد. اگر بیماری ایجاد شود، فرد مرفه می‌تواند به بهترین پزشک مراجعه کند. اگر مثلا دستگاه یا ابزاری الکترونیکی در خانه‌ی فرادستان عیب کند، بلافاصله می‌توانند به صورت آنلاین بهترین جایگزین موجود در بازار را سفارش دهند. این وضعیت- ایراد بدن یا ابزار- برای یک فرد فرودست، اگر باعث محرومیت از سلامت یا ابزار جایگزین نشود، دست‌کم یک راه پر و پیچ خم پر تنش را برای رفع عیب، بررسی پزشکی یا مداوا و جایگزین به همراه دارد. بنابراین طبقات پایین‌تر به دلیل محرومیت‌های موجود بیشتر در معرض آسیب‌های روانی- رفتاری و از جمله استفاده دخانیات قرار دارند.

مرد که گریه نمی‌کند…
اگر میزان مصرف بیشتر داروهای ضداضطراب و افسردگی در زنان را مدنظر قرار دهیم راهی برای میان آوردن وجوهی دیگر باز می‌شود. علاوه بر افزایش آگاهی در این زمینه در سال‌های اخیر، اساسا زنان تمایل بیشتری به دریافت خدمات روان‌پزشکی و روان‌شناسی دارند و این موضوع نیز الگوی جهانی دارد. تحلیل جهانی این است که اساسا منابع تنش برای زنان بیشتر است و در عین حال زنان گشودگی بیشتری برای دریافت کمک و بهره‌گیری از خدمات درمانی دارند. نکته دیگر این است که در فرهنگ‌های بسته‌تر و مردسالار، مردان تنش‌هایی که تجربه می‌کنند را کمتر بروز می‌دهند. این موضوع حتی در پژوهش‌های ملی و نه صرفا پژوهش‌های بالینی هم مشهود است.
مردان به علت کلیشه‌های اجتماعی موجود، حرف زدن راجع به تنش یا افسردگی را برخلاف مردانگی می‌دانند.

زن بیش‌تر از مرد از حیث غم
هر چند زمینه‌های فیزیولوژیکی در زمره دلایلی است، که باعث می‌شود زنان بیش‌تر در معرض تجربه‌ افسردگی و اضطراب باشند. اما اصولا شیوع بالاتر افسردگی و اضطراب در زنان مساله‌ای پیچیده است که تحت تأثیر ترکیبی از عوامل بیولوژیکی، روان‌شناختی و اجتماعی قرار دارد. از حیث عوامل زیستی، زنان در دوران بلوغ، قاعدگی، بارداری، پس از زایمان و یائسگی تغییرات هورمونی را تجربه می‌کنند که می‌تواند بر خلق‌وخو تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، استروژن و پروژسترون می‌توانند شیمی مغز را تحت تأثیر قرار دهند و بر تنظیم خلق و پاسخ به استرس تأثیر بگذارند.از سویی برخی از عوامل ژنتیکی که بر افزایش احتمال بروز اختلالات خلقی اثر می‌گذارند، ممکن است در زنان شایع‌تر باشد یا به شکل متفاوتی بروز کنند. در کنار این مساله، چنان که پیش‌تر اشاره شد انتظارات اجتماعی می‌تواند فشار بیشتری بر زنان وارد کند تا نقش‌های مختلفی مانند مراقبت‌کننده، همسر یا کارمند را به حد کمال ایفا نمایند.
از سویی در سطح جهانی، زنان بیشتر از مردان احتمال دارد که تجربه‌های آزار جنسی، خشونت خانگی و آزار عاطفی را تجربه کنند. این تجربیات آسیب‌زا عوامل خطر قوی برای افسردگی و اضطراب محسوب می‌شوند.
از سوی دیگر با این که زنان به‌طور کلی شبکه‌های حمایت اجتماعی قوی‌تری معمولاً دارند، اما ممکن است در مواجهه با چالش‌های عاطفی، احساس انزوای اجتماعی یا انگ بیشتری کنند، به‌ویژه در فرهنگ‌هایی که انتظارات جنسیتی سخت‌گیرانه‌ای دارند.
ارزیابی‌های فراملی نشان می‌دهد که زنان در بسیاری از نقاط جهان با سطوح بالاتری از تبعیض جنسیتی روبرو هستند که می‌تواند به ناامنی اقتصادی و استرس منجر شود، که هر دو عامل خطر برای مسائل بهداشت روانی هستند.

از سوی دیگر پژوهش‌ها نشان می‌دهد که زنان بیشتر از مردان از راهبردهای مقابله‌ای متمرکز بر احساسات، مانند نشخوار فکری، استفاده می‌کنند که با تجربه طولانی‌تر احساسات منفی و افزایش خطر افسردگی و اضطراب همراه است. برخی مطالعات هم نشان می‌دهد که زنان ممکن است عواطف را با شدت بیشتری نسبت به مردان تجربه کنند یا در برابر استرس‌های بین‌فردی واکنش‌پذیرتر باشند که می‌تواند آنها را در برابر اختلالات اضطرابی و خلقی آسیب‌پذیرتر کند.

آخرین مطالب

۱۹ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی اجتماعی

سیگار در زنان ایرانی

زندگی در ایران در سال‌های اخیر از حیث همین کشاکش برای برابری و وضعیت عدم تبعیض، سطح مضاعفی از ناآرامی و تنش را برای زنان به همراه داشته است. وقتی افراد در حالت سازگار یا پذیر زندگی می‌کنند، آسوده‌ترند...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی

سهم ایران در نسخۀ تازۀ روان‌‌پزشکی تاسمن

روان‌‌پزشکی تاسمن، از منابع معتبر روان‌‌پزشکی در دنیا است، و از منابع آزمون دانشنامۀ تخصصی روان‌‌پزشکی در ایران است...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روانکاوی

گشایش شعبۀ یک انجمن جهانی روان‌کاوی‌ در ایران

هیأت مدیرۀ این نهاد جهانی روان‌کاوی‌ با تأسیس شعبۀ ایران انجمن موافقت کرد. ایران در کنار کشورهایی از اروپا، آمریکای شمالی، استرالیا، و آمریکای لاتین اولین کشور آسیای غربی است که شعبه‌ای رسمی ...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی اجتماعی

شب روشن ایران: بیم و امیدهای جنگ و صلح

مسئلۀ شاید مهم‌تر از میزان ازدیاد نشانه‌های آشکار که باید حتی آن را به فال نیک گرفت، چرا که نمودی از زندگی در عین ماتم است، ایجاد بی‌حسی و کرختی در میان افراد جامعه است. اتفاقی که طی چندسال گذشته شدت گرفته است، و در وضعیتی که فشار بیش از حد می‌شود...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی اجتماعی

علیه نفرت در اپیدمی تنفر

افراد باید به‌عنوان غایت در خود و نه صرفاً وسیله‌ای برای اهداف دیگران در نظر گرفته شوند. این به معنای آن است که وظایف و حقوق اخلاقی جهان‌شمول هستند و ملیت یا نگرانی‌های منطقه‌ای فرد نمی‌تواند ارزش ذاتی همۀ انسان‌ها را نفی کند