روان‌پزشکی اجتماعی

حماسه به‌جای سوگ؛ چرخه‌ی تکرار شکست

تاریخ نشان داده است که انکار شکست، به‌جای پذیرش آن، راه را به‌سوی رادیکالیسم و فروپاشی هموار می‌کند. آلمان پس از جنگ اول جهانی با برساخت افسانه‌ی «خنجر از پشت» شکست را انکار کرد؛ ارتش در میدان «شکست‌نخورده» معرفی شد و...
۳۰ مردادماه ۱۴۰۴
تبیین روان‌شناختی وضعیت راکد سیاست در پساجنگ

استفهامی «باز جنگ می‌شود؟» از چرایی سکوت، و بی‌عملی دولت، و چرخه‌ی تکراری برخوردهای تند مخالفان دولت و جریان‌های سیاسی داخلی رادیکال است. در پاسخ می‌شود گفت که وقتی یک ملت یا گروهِ زخم‌خورده از اعتراف به ترس می‌گریزد، آن ترس اغلب به «حماسه‌سازی» و خشم بدل می‌شود. در چنین وضعی شکست نامرئی می‌ماند، سوگواری انجام نمی‌شود، و امکان یا

چون جنگ بالکان، معتقد است که جوامع شکست‌ها و پیروزی‌های گذشته را به «نمادهای هویت» بدل می‌کنند و هر بار که تهدیدی تازه پدید می‌آید، این نمادها دوباره فعال می‌شوند. او «تروما‌ی برگزیده» را بازنماییِ مشترکِ یک رنج عظیم به‌دست دشمن می‌داند. در سوی دیگر، نظریه‌های «مدیریت وحشت» نشان داده‌اند که برجسته‌سازیِ مرگ، گرایش به دفاع از هویت ملی و طرد «دیگران» را افزایش می‌دهد.

خشم، بر خلاف ترس و اندوه، با احساسِ قطعیت و کنترلِ درونی همراه است؛ در نتیجه ریسک را کمتر و اقدامات تهاجمی را محتمل‌تر می‌کند. این خشم، همراه با حساسیت افراطی به تحقیر، بستر مناسبی برای شکل‌گیری خصومت‌های تلافی‌جویانه ایجاد می‌کند—آنچه «نارسیسیسم جمعی» نامیده‌ شده، و آن را از «میهن‌دوستی سازنده» متمایز باید نمود. در سطح نهادی نیز تهدید به‌جای بازاندیشی، معمولاً به «سفتیِ تهدید» می‌انجامد: تمرکز بیشتر قدرت، محدودسازی اطلاعات، و تداوم رویه‌های آشنا—حتی اگر زیان‌بار باشد. در برابر این چرخه، تنها پذیرش فقدان و سوگواریِ واقعی است که می‌تواند امکان بازسازی معنا و رشد نهادی را فراهم آورد.

تجربه‌های تاریخی

تاریخ نشان داده است که انکار شکست، به‌جای پذیرش آن، راه را به‌سوی رادیکالیسم و فروپاشی هموار می‌کند. آلمان پس از جنگ اول جهانی با برساخت افسانه‌ی «خنجر از پشت» شکست را انکار کرد؛ ارتش در میدان «شکست‌نخورده» معرفی شد و مسئولیت به خیانتِ پشت جبهه نسبت داده شد. این انکار، امکان سوگواری را گرفت و به رادیکالیسم میدان داد. اما آلمان و ژاپن پس از جنگ دوم جهانی مسیر متفاوتی پیمودند: پذیرش شکست و سیاست‌های نهادیِ «کار با گذشته» در آلمان و «صلح‌طلبیِ ماده‌ی ۹» در ژاپن، امکان بازسازی و یادگیری ساختاری را فراهم کرد.

در آفریقای جنوبی، کمیسیون حقیقت و آشتی با روایت‌گری، اعتراف و بخشش مشروط، شکل تازه‌ای از «سوگ نهادی» را ممکن ساخت. در آرژانتین نیز گزارش «هرگز دوباره» (Nunca Más) و پیگردهای قضایی پسینی، حافظه‌ی جمعی و اصلاحات حقوقی/نهادی را تقویت کرد. تجربه‌ی روآندا و دادگاه‌های مردمی «گاکاچا» هم نشان داد که اگر حقیقت‌یابی و سوگواری نهادی بدون دقت حقوقی و تضمین عدالت پیش برود، می‌تواند پیامدهای مبهم و دوگانه‌ای داشته باشد.

ایران امروز؛ بی‌عملی دولت و رجزخوانی مخالفان

در وضعیت کنونی ایران نیز می‌توان ردّ این چرخه را دید:

۱.  بی‌عملی دولت: نظریه‌ی «سفتی تهدید» توضیح می‌دهد که دولت تحت فشار به تمرکز بیشتر، افق‌های کوتاه‌مدت، و تکرار رویه‌های آشنا پناه می‌برد—حتی وقتی ناکارآمد است. شکست‌ها و هزینه‌های انسانی نیز نامرئی باقی می‌ماند و یادگیری نهادی متوقف می‌شود. برای نمونه بنگرید به واکنش‌های شورای اطلاع‌رسانی دولت به نقدها و نظرهای دسته‌جات سیاسی با در مسأله‌ی زندانیان سیاسی‌.

۲. رجزخوانی مخالفان: پس از شوک‌های جمعی، خشم (نه اندوه) حمایت از راهبردهای تهاجمی و قطعیت‌مدار را بالا می‌برد. بخشی از اپوزیسیون داخلی نیز به جای ارائه‌ی برنامه‌های واقع‌بینانه، درگیر «نارسیسیسم جمعی» و حساسیت افراطی به تحقیر ملی است؛ این امر به رجزخوانی و مطالبات حداکثری می‌انجامد، بی‌آنکه به تغییر عملی بینجامد. نمونه‌ی آن ادعای یک نماینده‌ی مجلس است که اگر موشک‌پرانی به اسراییل سه روز دیگر ادامه می‌یافت این رژیم نابود و تمام شده بود، یا داعیه‌ی قارقارک بودن هواپیمای بی‌۲ و یا ادعاهای مکرر معجزات تازه در آستین داشتن. 

۳. حماسه‌سازی دوطرفه: چه در دولت و چه در مخالفان، گرایش به روایت‌های قهرمانانه و «تروما‌ی افتخار» دیده می‌شود. این روایت‌ها درد ترس را می‌پوشانند، اما سوگ و بازسازی معنا را به تعویق می‌اندازند. به تکرار و تکرر روایت‌ها از تهاجم به جلسه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی به عنوان شاهد-مثال این مورد بنگرید.

راه‌های گشایش

اما چه باید کرد؟ چند راه‌حل را ردیف می‌کنم، راه‌حل‌هایی متمایز از پیشنهادهای سیاسی و سیاستی متعارف. 

الف. نام‌گذاری شکست و شمارش تلفات: کمیته‌های حقیقت‌یاب مستقل و انتشار عمومی داده‌ها برای فراهم‌کردن امکان سوگ جمعی.

ب. سوگ نهادی و یادمان‌های فراگیر: آیین‌ها و روزهای سوگ غیرایدئولوژیک برای همه‌ی قربانیان.

ج.گزارش‌های پسارویداد و اصلاح ساختار: ارزیابی‌های رسمی با ضمانت اجرایی برای تغییر رویه‌ها و دکترین‌ها.

د. اصلاح زبان رسمی: جایگزینی لحن پیروزی و قطعیت با زبان پذیرش، مسئولیت‌پذیری، و همدلی.

جامعه‌ای که شکست را با حماسه و خشم جایگزین کند، در چرخه‌ی تکرار شکست‌ها گرفتار می‌ماند. تنها از مسیر پذیرش شکست و تجربه‌ی سوگ است که امکان بازسازی، یادگیری و شکل‌گیری آینده‌ای متفاوت فراهم می‌شود.

شاید گفته شود، تجربه‌های تاریخی که این تحلیل بر آن استوار است، مربوط به پس از جنگ است، اما ما در جنگ هستیم؛ پاسخی که می‌شود با ادبیات تروما داد به قرار زیر اس

عبارت «ما در حال جنگ هستیم» اگر از منظر ادبیات تروما بررسی شود، صرفاً یک توصیف واقعی از وضعیت سیاسی/نظامی نیست، بلکه حامل بار روانی و روان‌اجتماعی عمیقی است.

این جمله را به‌مثابه بازنمایی روانی می‌توان در نظر آورد، بدین شکل که وقتی نزد فرد یا جمعی این جمله به عنوان بیان وضعیت تکرار شود، در سطح روانی به معنای تجربه‌ی «تهدیدِ بقا» است. جنگ در ادبیات تروما معادل وضعیت اضطراری روانی است: بدن و ذهن در حالت برانگیختگی دائمی (hyperarousal)، انتظار حمله، و احساس از دست‌دادن امنیت قرار می‌گیرند. گفتنِ «ما در حال جنگ هستیم» بنابراین می‌تواند بازتابی از یک حالت دفاعی جمعی باشد.

از حیث کارکرد دفاعی جمله، این عبارت می‌تواند به شکل‌های مختلف در روان جمعی عمل کند:

۱. انکارِ آسیب‌پذیری: با تاکید بر جنگ، فرد یا گروه خود را در موضع فعال و مقاوم می‌نشاند تا تجربه‌ی ناتوانی و رنج را پس بزند.

۲. انسجام گروهی: جنگ به‌مثابه استعاره، هویت جمعی را سازمان می‌دهد و اعضا را در برابر «دشمن مشترک» به هم نزدیک می‌کند. این همان چیزی است که ولکان آن را «تروما یا افتخار برگزیده» می‌نامد.

۳. تعلیق سوگواری: در شرایط جنگی، اجازه‌ی سوگواریِ کامل داده نمی‌شود؛ زیرا بقا بر عاطفه تقدم پیدا می‌کند. جمله‌ی «ما در حال جنگ هستیم» سوگ را به آینده موکول می‌کند.

پیامدهای تکرار این گفتمان می‌تواند وضعیت‌های زیر باشد: 

الف. تداوم تروما: وقتی زندگی روزمره همواره در قالب «جنگ» بازنمایی شود، مرز میان زمان جنگ و زمان صلح پاک می‌شود؛ یعنی تروما به حافظه‌ی بدنی و نسلی منتقل می‌گردد.

ب. انجماد یادگیری جمعی: جنگ به‌عنوان حالت دائمی، امکان بازاندیشی و ترمیم را محدود می‌کند. جامعه در حالت «بقا» می‌ماند، نه «رشد».

ج. دوگانه‌سازی دشمن/دوست: ادبیات جنگی اغلب به قطبی‌سازی شدید اجتماعی می‌انجامد و پیچیدگی‌های روابط انسانی یا سیاسی را کاهش می‌دهد.

گروهی، کار با چنین جمله‌ای به معنای بازگرداندن سوژه به تجربه‌ی زیسته‌ی خودش است: پرسش از اینکه «وقتی می‌گویی/ می‌گوییم ما در حال جنگ هستیم، در بدن و اح

تمایز میان «جنگ واقعی» و «احساس جنگ درونی» (احساس مداوم تهدید و ناامنی) البته مهم است، در نتیجه ایجاد امکان برای سوگواری و بازگویی رنج‌های پنهان که پشت این شعار دفاعی پنهان مانده‌اند ضروری است.

عکس این مطلب، روان‌پزشک ترک‌قبرسی‌تبارِ آمریکایی است که به‌خاطر ۴۰ سال فعالیت در زمینه‌ی گردهم‌آوردن گروه‌های درگیر در تعارض برای گفت‌وگو و درک متقابل در سطح بین‌المللی شناخته می‌شود. در میان افتخارات فراوان، او رئیس افتخاری «ابتکار گفت‌وگوی بین‌المللی» (IDI) است.

آخرین مطالب

اول مهرماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی

یادگار فروید: حقیقت روان یک‌بعدی نیست 

مفهوم ناخودآگاه در نظریه‌ی فروید، یکی از بنیادی‌ترین و ماندگارترین دستاوردهای او در روان‌کاوی است. فروید روان انسان را سه‌لایه می‌دانست: سطح هشیار (آنچه در لحظه می‌دانیم و تجربه می‌کنیم)، سطح پیش‌هشیار (آنچه اکنون آگاه نیستیم اما می‌توانیم...
۲۳ شهریورماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

توتالیتاریسم: هراس‌آور و در عین حال فریبنده

توتالیسم، به هر مقیاسی، «ثبات، قطعیت و مطلق بودن» عرضه می‌کند ــ چیزهایی که انسان‌ها اغلب به‌شدت جویای آنند. در زمان‌های آوارگی، چه جسمی چه روانی، ما به‌ویژه در برابر ندای توتالیسمآسیب‌پذیریم، که نه‌تنها نظریه‌ای شکست‌ناپذیر دربارهٔ همه‌چیز وعده می‌دهد ...
۱۱ شهریورماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

چرا برخی از تماشای اعدام لذت می‌برند؟

تماشاچی، اعدام را اجرای عدالت در برابر ظلم فرض می‌گیرد؛ و حتی اگر خود او قربانی نبوده باشد، در خیال احساس می‌کند «دست عدالت» از سوی دیگری عمل کرده است. همان دیگری که ممکن است علت بی‌عدالتی در واقعیت...
۸ شهریورماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

بررسی موج خشونت در آثار نمایشی

در کشور ما، نگاه غالب این است که باید برای رسانه‌ها یا سینماگران تنبیه‌هایی در نظر گرفت و این تنبیه‌ها عمدتاً یا در قالب قواعد و احکام قضایی است یا به شکل گسترش سانسور اعمال می‌شود؛ که هیچ‌یک از این دو، در عمل راه‌حل نیست...
۳۰ مردادماه ۱۴۰۴

روان‌پزشکی اجتماعی

حماسه به‌جای سوگ؛ چرخه‌ی تکرار شکست

تاریخ نشان داده است که انکار شکست، به‌جای پذیرش آن، راه را به‌سوی رادیکالیسم و فروپاشی هموار می‌کند. آلمان پس از جنگ اول جهانی با برساخت افسانه‌ی «خنجر از پشت» شکست را انکار کرد؛ ارتش در میدان «شکست‌نخورده» معرفی شد و...