کاهش سرعت اینترنت، از دست رفتن آنتندهی تلفنهای همراه، عدم کارایی مناسب مسیریابها، و اختلال در اینترنت ثابت، تجربهای روزمره برای شهروندانی است که جنگی بزرگ را پشتسر گذاشتهاند. این در حالی است که «بازگشت به نرمال» یکی از ارکان مهم بازسازی روانشناختی شهروندان در دوران پس از جنگ است. وقتی چنین است، و وقتی اخباری مشکوک از انفجار هر روزه شنیده میشود، پیامی که به ذهن جمعی جامعه مخابره میشود این است که ما همچنان با وضعیت جنگی روبهرو هستیم.
جنگ روی دشوار زندگی است؛ رویارویی با مرگ، ناتوانی و از دست دادن کنترل است و اینترنت، نیازی همگانی و عضوی لاینفک از زندگی روزمره شهری. زمانی که بهطور مکرر برای پیدا کردن مسیر، پرداخت صورتحساب یا حتی دیدن یک ویدئوی مفرح با مشکل روبهرو میشویم و نیاز به صبوری زیاد برای انجام همین کارهای ساده روزمره داریم، این ناکامیهای کوچک، مکرر شده، روان آسیبخوردهی ما در وضعیت جنگ و ناپایداری، آن را در سطح روانشناختی به مصیبت پایانناپذیر معنی میکند.
بخشی از فرآیند بازسازی روانی بعد از یک بحران، از طریق امنشدن محیط اتفاق میافتد. پیش از هر کاری باید فرد دچار تروما را در محیطی امن قرار داد. اختلال مکرر اینترنت، که با رویدادهای تلخی در گذشته تداهی میشود، اکنون در ذهن مردم وضعیت آتشبس را شکننده میسازد، تداوم ناامنی را به ذهن میآورد و در روند بازسازی روانی اختلال ایجاد میکند.
جنگ آسیبهایش را به دل جامعه میریزد و آسیبها آوار میشوند به جان انسانهای شکنندهای که بهدنبال پناهگاهی امن میگردند و نمییابند. زمانی که آدمیزاد آسیبپذیر میشود، چشمها به سمت والدین دوخته میشود، به سمت دولت- حاکمیت که دربارهی شری چون آلودگی هوا و یا جنگ که به جان جامعه افتاده، چه واکنشی نشان میدهد. پناهگاه جامعه، دولتی است که باید اعتمادساز، امن و تکیهگاه باشد. اگر چنین نباشد، روان جمعی احساس ناامنی میکند و بیشتر آسیبپذیر میشود. هر لحظهای که توام با تداوم حس ناتوانی و احتمال وقوع بحران مجدد باشد، منجر به تداوم واکنشهای بدنی و ذهنی که در وضعیت بحران معمولا باید تجربه شود، میگردد. در این شرایط، بدنهایی که باید آرام باشد تا بتواند ذهنی را حمل کند که به فردا بیاندیشد و تداوم و توازناش را حفظ کند، در تب و تاب است. بدن نمیتواند فراتر از انتظارمان کار کند. ما نمیتوانیم چندبرابر ظرفیت بدن و دهنمان از آنها کار بکشیم، چون دچار اختلال میشود. ذهنی که مدام در احساس فوریت و اضطرار باشد، توان معمولی زیستن، را از دست میدهد، حتی اگر بهظاهر، پیرامونش عادی باشد.
جامعهی ما «بلاتکلیف، معلق و آویزان» شده است. ما با ادامه این روند، شاهد تعطیلی بیش از این کسبوکارها، تعدیل نیروها و از بین رفتن حداقلهای اقتصادی که جامعه تولید کرده، خواهیم بود. همچنین این موضوع کیفیت فضای خلاقیت و محیطهای آموزشی، علمی و دانشگاهی را هم دچار رکود و ایستایی خواهد کرد. و البته در یک کلام زیست روزمره را در بنبست و بحران خواهد برد.