جامعه در چه وضعیتی وارد ورطهی جنگ شد؟ از بعد سلامت روانی- اجتماعی، با در نظر آوردن شاخصهایی چون آمار خودکشی، یا سرمایهی اجتماعی به ویژه بعد اعتماد میانفردی، متوجه میشویم، وضعیت جامعه، در زمانهی افزایش بیاعتمادی، رشد مرگ در اثر خودکشی، در کنار ناشفافیت آماری، و نبود اطلس آسیبهای اجتماعی همراه با پاسخهای ناکافی حاکمیتی، نباید چندان قابل اتکا بوده باشد.
طبق آخرین پیمایش سرمایه اجتماعی در کشور سطح اعتماد بینفردی در کشور به حدود ۸ درصد رسیده است. این میزان بیاعتمادی و پایین بودن سرمایه اجتماعی، بهویژه در کنار بیاعتمادی به نهادها و سازمانها، بهوضوح با پدیدههایی مانند خودکشی و خشونت در ارتباط است. روند رو به افزایش خودکشی در کشور، که طی سالهای اخیر همراه با توقف انتشار شفاف اطلاعات آماری بوده، نگرانکننده است. با استناد به دادههای منتشرشده توسط سازمان اجتماعی کشور و برخی اطلاعات پراکنده که مقامهای دادستانی در یکی دو سال گذشته منتشر کردهاند، شاهد رشد چشمگیر میزان مرگ در اثر خودکشی بودهایم. که در موقعیت کنونی باید به آن توجه ویژهای کرد.
از سویی گزارش اخیر نایبرئیس جمعیت پیشگیری از خودکشی ایران نشان میدهد مرگ در اثر خودکشی در میان زنان، در چند سال گذشته، دو برابر شده است. در دنیا معمولاً اقدام به خودکشی در زنان بیشتر اما میزان مرگ کمتر است. اما در ایران شاهد افزایش مرگ در زنان بودهایم، که این بسیار نگرانکننده است.
فراوانی مرگ در اثر خودکشی (بر اساس شاخص مرگ در ازای هر ۱۰۰ هزار نفر) از حدود ۶ در هر ۱۰۰ هزار نفر در سال ۹۸ امروز به حدود ۹-۸ مرگ در ۱۰۰ هزار نفر افزایش یافته است. برای کشوری مثل ایران، که اصولاً میزان خودکشی پایینتری نسبت به میانگین جهانی داشته، این رشد هشداردهنده است. مهمتر آنکه روند مرگ در اثر خودکشی در جهان نزولی شده، در حالی که ما وضعیت عکس آن را تجربه میکنیم. برخی کشورهایی که آمار بالایی داشتهاند مانند سوئد، با اقدامهای ملی این آمار را پایین آوردند.

با این سنجش، میتوان ادعا کرد که ما برای این بحران آماده نبودیم. البته برای هر ادعایی یکی از مشکلات جدی این است که اطلس بروز آماری آسیبهای اجتماعی نداریم. یعنی آمار دقیق و بروزی از مسائلی مانند خشونت خانگی، اعتیاد، خشونتهای اجتماعی، خودکشی، پناهجویی و حاشیهنشینی نداریم، یا آمارها پراکندهاند و از اعتبار کافی برخوردار نیستند.
نگاه امنیتی به موضوع آسیبهای اجتماعی نیز باعث شده زبان کارشناسان بسته بماند. تا قبل از جنگ، زبان کارشناسان بستهتر هم بود. اما پس از آن مشخص شد که نقطه ضعف ما شفافیت نیست، بلکه از قضا همین بستن فضا و ندیدن واقعیتها است. همین حالا اگر از بسیاری از مدیران دولتی بخواهید تصویری روشن از وضعیت سلامت روانی اجتماعی جامعه ارائه دهند، اطلاعی دقیق و روشن در دست ندارند.
نه باید سیاهنمایی کنیم، و نه شعار بدهیم و سفیدشویی کنیم. اگر بخواهیم نگاه علمی داشته باشیم، باید رشد و پسرفت را کنار هم ببینیم. آزمون و خطا کنیم، طراحی و اجرا کنیم، نتایج را بسنجیم و بهبود دهیم. اما متأسفانه یا سیاهنمایی میکنیم یا شعار میدهیم.
اگر به جامعه در جنگ بازگردیم، شاید این پرسش مطرح شود، که همبستگی رخداده در جنگ عکس ادعای فوق را نشان میدهد. در پاسخ باید گفت که همبستگی مدنی در زمان بحران پدیدهای شناختهشده است، اما در عین حال خوشبختانه باید گفت جامعهی ایران با وجود کاهش تابآوریاش، در این جنگ همچنان ظرفیتهای فراوانی برای رشد از خود نشان داد. با این وجود نباید گمان بریم این وضعیت الزاما میتواند بپاید.
پس با وجود همهی آسیبها و کاهش تابآوری اجتماعی، جامعهی ایران هنوز ظرفیتهای فراوانی برای رشد و بازسازی دارد، با این وجود فرصت مناسبی است که با تکیه بر چنین شرایطی، به شناخت دقیق وضعیت و پرداختن به عوامل تهدیدکنندهی سلامت روان مشغول شویم. این امر تا حد زیادی به تصمیمها و رویکردهای حاکمیتی بازمیگردد. شوربختانه در حال حاضر هیچگونه ارزیابی علمی و دقیقی درباره تأثیر سیاستها بر سلامت روان انجام نمیشود. یکی از مشکلات جدی این است که سیاستگذار از تجربههای شکستخوردهی گذشته درس نمیگیرد. بهعنوان مثال، روزگاری ممنوعیت ماهواره با بالا رفتن از دیوارها و تعقیب مردم همراه بود، در حالی که مشخص شد چنین سیاستی فایدهای ندارد. نمونهی تکراری این نوع محدودسازی، فیلترینگ است. بسیاری پیش از جنگ هم گفتند که مسیر محدودسازی همانند فیلترینگ، نتیجهبخش نیست. در واقع، فیلترینگ و انسداد اجتماعی نهتنها مانع رشد روانی جامعه میشود، بلکه در را به روی نفوذپذیری و ناامنیهای روانی باز میگذارد. در مقابل، گشودگی، برقراری دیالوگ و زدودن عوامل اجتماعیِ تهدیدکنندۀ سلامت روان میتواند جامعه را تابآورتر کند.