امیر حسین جلالی ندوشن روز شنبه ٨ بهمن ١۴٠١ در یک میزگرد که برای بررسی آثار روانی- اجتماعی وضعیت اعتراضی که از شهریور آغاز شده بود در کنار سپیده شیرانی و سبا قدیری به ارائه یافتههای یک پژوهش و تحلیل موقعیت موجود از نظر دشواریهای زیستن و راههای غلبه بر آن پرداخت. وی در بخشی از این میزگرد گفت: «پرسش آن است که در جامعهای درگیر پنج دهه ترومای جمعی و به این اندازه ناآرام، در زمانهای مبهم و در میان مردمانی بیافق چگونه میتوان از زیستن سخن گفت؟
جامعه از شهریور ١۴٠١ وارد دورانی تازه شده است. منهای نگاه سیاسی یا حتی اجتماعی به پدیدار میشود دلایل مختلفی آورد که نشان میدهد این بار تفاوتهایی دارد، چنانکه سپیده شیرانی در مورد چرخشهایی در روان جمعی ایرانیان گفت.
میشود گفت که از ٢۵ شهریور ١۴٠١ گویی امیدها نو شده بود، اگر چه همزمان، امر واقع شده در خیابانها دشوار و حتی غیرقابل تفکر مینمود. جامعه داشت خلقیات تازهای را در خود میدید. تشخیص اما ناممکن بود که این سرخی بعد از سحرگه بود، یا گوش سرما برده؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این،
یادگار سیلی سرد زمستان است
معدود کسانی وارد میدان تامل شدند و امیدوارانه از ظهور نسلی نو و جریانهای زندهای در جامعه گفتند که بر شانهی آنان میشود جامعه را ساخت، به یک شرط: کابوسی که واقع هست خاتمه یابد، به هر قیمتی. با این وجود حتی در اوج خیزش و زمانی که توازن در خیابان به نفع بیقدرتان به هم خورده بود احساس گناه، شرم، هراس از آینده، امیدی شکننده و تصور آمدن کابوسی بزرگتر در پی کابوسی که بود میدان را بر زیستن، سوژگی و خیالورزی تنگ کرده بود. همگان از با هم بودن، در تماس ماندن و در کلاس و مکتب و محفل نشستن گریزان شده بودند.
استیون میچل روانشناس بالینی و روانکاو آمریکایی که کتاب او با جی گرینبرگ، روابط ابژه در نظریهی روانکاوی، به یک کتاب درسی کلاسیک تبدیل شده و او را به نوعی پیشگام روانکاوی رابطهای میدانند تروما را نه آنچه رخ داده بلکه اختلال در توانایی حفظ روابط، و از دست دادن رابطه میداند. میچل معتقد است تروما از دست دادن رابطه با خود و دیگران است. منظور از رابطه، توانایی مشارکت در روابط است. تروما از دست دادن دسترسی به منابع نشاط عمیق درون خود است، منابعی که در روابط خودانگیخته و معتبر با دیگران، از خانواده گرفته تا غریبهها، زنده میشوند. او از فرآیند اولیه و ثانویهی فروید وام میگیرد و آن را در خدمت تبیین دیدگاه خود در باب اینکه تروما با ما چه میکند قرار میدهد. فرآیند اولیه که از نظر فروید همان وضعیتی است که ما در رویا با آن روبرو هستیم و در آن زمان و مکان و واقعیت آنی نیست که در آن زندگی میکنیم از نگاه میچل حالتی از سازماندهی تجربه است که در آن تمایز بین خود و دیگری، درونی و بیرونی، و خیال و ادراک از بین میرود. فرآیند ثانویه اما بخشی از زندگی است که ما با آن آشناتر هستیم: امیدها، رویاها، برنامهها و راههای رسیدن از اینجا به آنجا. فرآیند ثانویه این است که ما کجا و چگونه با جهان عینی تعامل داریم، یا حداقل آن بخشی از تعامل است که ما از آن آگاه هستیم. زمانی که داریم نرمال زندگی میکنیم این دو ساحت در پیوند و تماس با یکدیگر هستند، چنانکه وینیکات روانکاو بریتانیایی با ساختن مفهوم فضای بینابینی جایی برای تماس خیال و واقعیت ساخته است. تروما فضای بینابینی، و پیوند اولیه و ثانویه را از میان بر میدارد. خیال وهم میشود، و واقعیت عبوس. سرزندگی از همهی ساحتها رخت میبندد و غریزهی مرگ در شکل اجبار به تکرار، نوستالژی و مگالومانیا بر جای آن مینشیند. بازگشت به سلطنت، غم محو دوران طلایی پادشاهی و میل به بازگشت به زمانی که اینگونه نبود و آن دگرگونه بود، در کنار تصور نیرویی بزرگ و ماورایی برای مبهمی به نام مردم از نمونههای این وضعیت است.
درمان روانکاوانه برای بازگرداندن فرد آسیب دیده به واقعیت نیست. بلکه در مورد دادن معنا به عقلانیت، تخیل به عینیت، سرزندگی به کنترل است. ترومادیده امکان تخیل و رویابینی را از دست میدهد. میچل از «ارتباط مجدد» به معنای پیوند مجدد فرآیندهای اولیه و ثانویه به عنوان راهی به رهایی از گزند تروما یاد کرده است. به باور من جامعه و به ویژه بخش بزرگی از کنشگران خارج مرزها در این دوران به جد دچار گسیختگی اولیه و ثانویه شدند، و همین باعث شد مرز خیال و واقعیت و ممکنات و محدودات دچار اغتشاشی جدی شود. نبود رهبر، برنامه و افق در جنبش با خیالاتی چون تئوریهای جنبشهای شبکهای و یا با میل هیستریک اما نااندیشیده به عدم تکرار خطاهای گذشته در انقلاب مشروطه و ۵٧ نادیده گرفته شد.»