یک شب مانده به چهارشنبه سوری، با دکتر محمد جواد فاطمی جراح پلاستیک، و از بنیانگذاران سازمان مردمنهاد ققنوس، دکتر نعمتالله فاضلی دکترای انسانشناسی فرهنگی و یکی از کنشگران ققنوس سارا آقابابایی به شکل زنده در مورد چهارشنبه سوری گفتگو کردیم.
ایدهی گردهمایی از دکتر فاطمی بود، و بر این ایده میچرخید که چگونه شد که یک آیین شادمانه و آرام به میدان جنگی در میانه شهرها تبدیل شد؟
دکتر فاضلی از یک تلهی گفتمانی سخن گفت که حاکمیت دچار آن شده. این که در آغاز انقلاب، نمادهای ملی کاملا ممنوعه اعلام شدند و چهارشنبه سوری از تقویم حذف و آداب و مناسک ملی همگانی ممنوع و مطرود شد. به اینگونه بود که مالکیت خیابان از مردم سلب و تنها به آیینهای دینی و سیاسی رسمی تعلق گرفت.
بحث من در باب همین محدودیت و فقدان شکل میگیرد. کارکردهای روانشناختی مناسک نمادین و آیینهای فرهنگی را نمیتوان نادیده گرفت. یک قوم با آیینهایی که واجد معناهای مشترک برای عموم آنان است حسی از پیوستگی و انسجام را میسازد. چنان که کارویژهی آیینهای عاشورا نیز برای کسانی که آن را پاس میدارند همین است. از جهت دیگر کارناوالها جایی برای شادمانی عمومی، تجربهی همگامی در عین تنوع و نوعی گریز از فضای یکنواخت واقعیت روزمره است. تجربهای که با لحن وینیکات، روانکاو بریتانیایی آن را میتوان نوعی فضای انتقالی، یا تحقق ظرفیت بازی(گوشی) دانست. به باور من واکنش جامعه به نبود آیینهای ملی توام با عصبیتی است که قابل درک است. از سویی دیگر باید در یاد داشت آیینی ملی چون نوروز و سیزدهبهدر با تمام مختصات آن و نه شکلی کاریکاتوری و حکومتساخت ( بنگرید به جایگزینی عنوان روز طبیعت برای سیزده به در) در حکم دارایی معنوی ایرانیان است. چند سال پیش دکتر محمود دهقانی مفهومی از کریستوفر بولاس دیگر روانکاو بریتانیایی را معرفی کرد که در این بحث کاربرد دارد. آن مفهوم سرقت روانی بود.
بخشهایی گزیده از یادداشت مورد اشاره به قرار زیر است؛
” سرقت روانی، تراژدی بسیار تلخی است که ریشه در تجربه زیسته میلیونها انسان در فرهنگهای مختلف دارد…
منظور از داراییهای روانی، همه داشته های غیر مادی یک فرد است. داراییهای روانی هر فردی در برگیرنده طیف گسترده ای از داشته های غیر مادی، مانند ایده ها، باورها، امیدها، اشتیاقها، آرزوها، خواستهها، استقلال، حق انتخاب، اصالت، خودانگیختگی، قاطعیت، خلاقیت، آزادی، بیهمتایی، تفرد، خویشتن (هویت) و عواطفی نظیر عشق، خشم، صمیمیت و … است….
…سرقت روانی می تواند شامل انواع مختلفی از دستبرد زدن به داشتههای غیرمادی افراد شود. روشن است که کوچک ترین دارایی روانی هر فردی ایده ها و اندیشههای اوست و بزرگترین دارایی هر فردی، خویشتن (هویت) وی می باشد”.
آیا میتوان تحریم رسمی چهارشنبه سوری، سیزدهبهدر و حتی نوروز را نوعی سرقت روانی دانست؟ باید تاکید کنم یک آیین را در خانه یاد کردن به معنای وجود آن آیین در جامعه نیست. مناسک باید در شهر به جا آورده شود و جایی برای گردهمایی مردمان باشد. به همین دلیل دید و بازدید نوروزی با جشن نوروز متفاوت است. جشن نوروز آن است که وجه مشترک ایران فرهنگی است و در سمرقند و بخارا و دوشنبه و در زمانی پیشتر در بلخ گرامی داشته میشد.
حالا با این مقدمات تصور میکنید اگر مال و اموالتان به تاراج رود چه خواهید کرد؟ آرام میایستید یا احیانا ممکن است داد بزنید؟
پس با این همه راه مقابله با پیامدهای تلخی که دامنگیر برخی مردم و عموما نوجوانان میشود آیا تشکیل ستاد مقابله طی ده روز مانده به آخر سال و نشان دادن هر سالهی چهرههای سوخته و شطرنجی نادمهایی است که مثل بقیهی ما، مردم همیشه در صحنه هستند و بعد هر ماجرای سیاسی و اجتماعی و ورزشی در صداوسیما قابل رونمایی میشوند؟
نتیجه میگیریم شاید راه حل این است؛ چهارشنبهسوری را به مردم بازگردانید. شک نکنید صدایی که بلند میشود از ناراحتی و عصبیت منفی صاحب صدا نیست، صدایی است که بلند شده چون شنیده نشده. صدای بلندی که شنیده نشده، سالی یک روز جایی و مکانی برای ابراز مییابد. آنومیک است چون راه گشودهای برای اعتراض وجود ندارد. و بدانیم حسرت و فقدان، میل را محرک میشود و دامن میزند.