ایسنا با استناد به آمار منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران، گزارش داده بود که طی چهار سال 1400-1396همواره بالغ بر ۹۴ درصد معاینات مربوط به مدعیان «همسرآزاری جسمی» پزشکی قانونی معطوف به زنان بوده و از سوی دیگر در رابطه با مدعیان همسرآزاری روانی نیز این آمار در همین بازه زمانی یعنی طی چهار سال اخیر، بین ۵۵ تا ۹۰ درصد برای زنان در نوسان بوده و حتی در مقاطعی نظیر سال گذشته به ۹۴ درصد نیز رسیده است.
به گزارش ایسنا، آمار منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران نشان میدهد که حدود ۹۶ درصد از مجموع ۸۰ هزار و ۱۸۷ مورد معاینه مربوط به مدعیان «همسر آزاری جسمی» پزشکی قانونی در سال گذشته (۹۹) معطوف به زنان بوده است.
از سوی دیگر طی سال گذشته از مجموع ۱۸۲ مورد معاینه مربوط به مدعیان «همسرآزاری روانی» پزشکی قانونی تنها ۱۰ مورد معاینه مربوط به مردان بوده و در واقع سهم زنان از این معاینات در سال گذشته ۹۴ درصد بوده است.
اما این آمار چه معنایی دارد و آیا باید از آن وضعیت تازهای را استنتاج کرد؟ طبیعتاً برای قضاوت درباره وضعیت کنونی ما به آمار یک سال یا یک دوره زمانی معین نمیتوانیم اکتفا کنیم و باید به روند چند ساله مراجعه نماییم.
روند دستکم یک دهه گذشته در کشور نشان دهنده چند تغییر مشخص در وضعیت خشونت خانگی و همسر آزاری است. این تغییرات کم و بیش در این آمار هم منعکس شده است. مهمترین نمود تغییرات در آمار تغییر و کاهش خشونتهای فیزیکی و جسمی و تبدیل آن به خشونتهای روانی است. این نکته را باید یادآور شوم که آمار سازمان پزشکی قانونی محدود به افرادی است که جهت شکایت به مراجع قانونی مراجعه کرده اند و طبیعتاً می تواند بخشی از داستان را به ما نشان دهد اما تعداد بسیار زیادی از افراد به ویژه آنها که مورد خشونتهای روانی قرار می گیرند جهت پیگیری خشونت به مراجع قضایی مراجعه نمیکنند. تغییر فرهنگ اجتماعی و تقدیر و خشونت فیزیکی که در قالب تنبیه در مدارس را به عنوان شیوه مواجهه در روابط بین فردی باعث شده است که از میزان خشونت فیزیکی و جسمی در روابط نزدیک کاسته شود اما این بدان معنا نیست که روابط خانوادگی خشونتزدایی شده. نکته دیگر آن است که نباید اثر خشونت روانی را محدود بدانیم و تصور کنیم شکل شدید خشونت، خشونت فیزیکی است. خشونت روانی عمدتاً در یک بازه زمانی طولانی مدت و به شکل مزمن رخ می دهد و آثار بسیار بسیار زیان آوری بر روابط خانوادگی دارد. شاید بد نباشد نمونههایی از خشونت روانی را با هم مرور کنیم و به این فکر کنیم که تا چه اندازه ممکن است ما نیز مرتکب این سنخ از خشونتها شده باشیم. محدود کردن روابط شریک زندگی و ایجاد مانع برای رابطه با خانواده یا دوستان محدود کردن امکان انتخاب شغل یا ادامه تحصیلات، تهدید و توهین و مواردی از این دست نمونههایی است که خشونت روانی به شمار میرود.
نکته دیگر آن است که به رغم آن که در سابقه تاریخی، خشونت امری مردانه است و قربانی خشونت عمدتاً زنان بودند در طی تغییرات اجتماعی و در تغییر روند خشونتها درون خانوادهها خشونت از امری صرفاً مردانه و امری مردانه-زنانه تبدیل شده است. اینکه در این آمار میزان مردان کمتر است بیشتر به آن دلیل است که به دلایل مختلف فرهنگی و اجتماعی مردان کمتر جهت شکایت یا پیگرد قانونی مراجعه میکنند.
به زبان دیگر خشونت درون خانواده را نباید جنسیتی تصویر کرد. جنسیتی تصویر کردن خشونت خانوادگی، صرفاً باعث ایجاد موانع جدی در مواجهه و مبارزه با خشونت میشود. مردان در روند تعدیل خشونت در جامعه باید نقش مهمی ایفا کنند و تصویر خشونت در خانواده به عنوان یک مسئله جدی و یک آسیب جدی برای روابط خانوادگی سالم و عاملی علیه سلامت مرد و زن شاید بتواند در تصویر و ترسیم راهبردهای مقابلهای کمک بهتری بکند.