نظرات برخی کسانی را که در یکی از سایتهای پذیرش بیمار در مورد کار یک روانپزشک نسبتا شناخته شده اظهار نظر کردهاند مرور میکنم. چند ویژگی مثبت را در مورد وی مشترک میبینم: با حوصله گوش میدهد، حاذق است، و خوب تشخیص میدهد. دارو کم تجویز میکند، و داروها را به سرعت تغییر نمیدهد. چند روز پیش از دکتر احمد جلیلی پیشکسوت جامعهی روانپزشکی و رئیس اسبق انجمن علمی روانپزشکان شنیدم که ایشان میزان پلیفارمسی یا استفادهی زیاد از حد از داروهای مختلف و به ویژه همخانواده را در نسخههای همکاران نگران کننده میبیند، در حدی که باعث شد سمینار مشترکی با رئیس کنونی انجمن دکتر مجید صادقی برگزار نمایند و در این باره سخن گویند. شخصن از مدتها پیش و از همان آغاز کار طبابت رسمی به عنوان روانپزشک، نسخههای زیادی را در جای جای کشور چه از تهران، و چه شهرهای کوچکتر مشاهده میکنم که در آن مثلا سه داروی ضد افسردگی، همزمان تجویز شده و عموما این شکل تجویز در همان دورهی اول یا دوم افسردگی و در همان انتخابهای دارویی اولیه انجام شده است. استفادهی همزمان از چند داروی همخانواده و یا استفاده از داروهای خط دوم و سوم در نوبت اول تجویز تقریبا بیتردید از نظر علمی مردود است.
پزشکان ایرانی به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک با اشتیاق برخی مردم به داروهای تزریقی، سرم، و تجویز همزمان چند دارو روبرو شدهاند. ایدههای غیرانتزاعی و سادهای پشت این گرایش است. گرایشی که به سادگی علیه آن نمیشود جنگید یا برابر آن ایستادگی کرد. پزشک برای آن که جایگاه خود را نگه دارد ناچار است به جای تغییر فرهنگ دارویی، با فرهنگ عمومی همگام شود.
در مورد روانپزشکی ماجرا کاملا برعکس است و ما با یک وضعیت استثنایی روبرو هستیم. انگ و معضلات دیگر سبب میشود مردمان میلی به مصرف دارو یا مصرف چند دارو نداشته باشند. اصولاً پذیرش درمان یکی از گرفتاریها است. به عبارتی میشود گفت آن الگوی دوای تزریقی- قوی فقط در بیماریهای حاد جلوه میکند، و در عموم وضعیتهای مزمن حتی دیابت میل به رژیم غذایی، ترک دارو و جایگزینی دستورالعملهای سبک زندگی و طب سنتی با دارو است. نتیجه آنکه داستان پلیفارمسی در روانپزشکی را عمدتا باید در رفتار، نگرش، و دینامیکهای ما روانپزشکان جستجو کرد. به باور من این مسأله تامل میخواهد و میتواند دستمایهای برای پژوهش باشد. غیر از آنکه شاید تدوین راهنماهای بالینی ملی بتواند کارگشا باشد. این مشکلهی پلیفارمسی را بگذارید کنار تجویز نابجای نوار مغزی و نقشه مغزی، و یا استفادهی همهکارتوانانه از روشهایی فاقد شواهد محکم برای اثربخشی چون نوروفیدبک. در این مورد آخر البته پای اقتصاد درمان به میان میآید و از قضا در اینجا میل عامیانه به پزشک-جادوگر جلوهگرتر است. اما با همهی اینها این میل ما به پیچیدهگی از جمله پیچیده کردن نسخهها لازم است زیر ذرهبین آید.