بعد اول: جامعۀ ناامید؛ جامعۀ دلگسسته
امید انواعی دارد، یکی امید روانشناختی است و و نوعی هم اجتماعی. امید و ناامیدی روانشناختی از نشانههای اصلی افسردگی و حتی دلیل خودکشی است، و با ناامیدی اجتماعی تفاوتهایی دارد. ناامیدی اجتماعی الزاما نشاندهنده افسردگی نیست، بلکه میتواند نشاندهنده قطع اتکا و اعتماد جامعه به روندهای اجتماعی باشد که وعدۀ یک آینده متفاوت میدهد، مثل انتخابات. مشارکت کاهش یابنده در این انتخابات و انتخابات گذشته و تصویری که در بعضی کنشهای جامعه دیده میشود همانند افزایش میل به مهاجرت یا کاهش تمایل به سرمایهگذاری مولد، نشانههایی از ناامیدی یا فقدان امید اجتماعی است.
این روزها از وجود جامعه دوم در ایران امروز صحبت میشود که تعبیر درستی است. گروه زیادی از مردم، تصمیمی برای مهاجرت ندارند و ازطرفدیگر میلی به انزوا یا خودکشی هم ندارند اما در عین حال نسبت به سازوکارهای سیاسی و حاکمیتی که باعث تغییر میشود نهتنها ناامیدند، بلکه بیاعتنا و دلگسسته هستند. فرق است میان زمانی که من ناامیدم ولی طبعا هنوز با سوژه ارتباطی دارم با زمانی چون هماکنون که مسئله فراتر از آن است، که جامعه دومی شکل گرفته که کاری به کار روندهای سیاسی و اجتماعی ندارد.
بعد دوم: توده، بیوطنی، و جامعۀ شورشی
مشارکت پایین انتخاباتی در رویدادی ملی از نظر آسیبشناسی اجتماعی نشان میدهد که با چندپارهشدن جامعه روبهروییم. در عین حال به جهت سیاستهای ضد حزبی و سیاستگریز حاکمیتی، نه آن ۴۰ درصدی که در این انتخابات رأی دادند، و نه ۶۰ درصدی که مشارکت نکردند یک جمعیت مشخص با تفکر یا ایده واحد و روشن نیستند. بیش از هر زمانی جامعه به سمت تودهای شدن میرود. جامعه تودهوار جامعهای نیست که همیشه به سکوت بگذراند، بلکه وضعیتی است مستعد رفتار کالکتیو و تودهای و متمایل شونده به شورشهای اجتماعی. تودهای شدن جامعه منجر به رنگ باختن پیوندهای اجتماعی، چند دستگی، عدم امکان تعریف هویت ملی و رنگباختن مفهوم وطن نزد مردم میشود. آنگاه است که بهرهوری کاهش مییابد، وندالیسم زیاد میشود، بنیادهای اجتماعی رنگ میبازد، و قوام جامعه تهدید میگردد.
بعد سوم: خیال خام یکدستی، فانتاسم خالصسازی
سیستم سهسال پیش تصمیم گرفت دست به یکدستسازی بزند و برای تحقق آن رو به مکانیسمهای انتخاباتی کمریسک آورد. بدین معنا که در سال ۱۴۰۰ جامعه تقریباً با انتخاب از میان گزینههای مختلف روبرو نبود، بلکه اینگونه بود که انتخاب از پیش انجام شده. در حالی که پیش از آن در سال ۱۳۹۶ در یک انتخابات تاریخی، حرفهای بیپردهای زده شد، و انتخاباتی بسیار رقابتی شکل گرفت و مشارکت بالا بود، اما تقریباً هیچکدام آن حرفها نهتنها عملی نشد بلکه کشور درگیر بحرانهای وسیعی شد که ادامهدار گردید. در نتیجه پیام اجتماعی مشخصی به جامعه صادر شد: رای شما تعیین کننده نیست، و شما باید در یک روند انتخاباتی طراحی شده تأییدکننده باشید نه تعیین کننده. قرار بود روند انتخاباتی قطبیکننده به روندی مهندسیشده تغییر یابد تا تنش در جامعه کاهش یابد و کارآمدی افزایش پیدا کند و بدین طریق اقتصاد رشد نماید و رضایت ملی افزایش یابد. کارآمدی که افزایش پیدا نکرد، همزمان احساس عاملیت اجتماعی که نتیجه اثر تعیینکنندگی رای شهروندان در انتخابات بود نیز کاهش یافت. طراحان رویۀ مذکور به این نکته توجه نکرده بودند که هر عملی واکنشی و پیامدی بعضاً خواسته و عمدتاً ناخواسته دارد. حتی در صورت تحقق کارآمدی نسبی این طراحی میتوانست به نتایجی چون چیزی که اکنون رخ داده و مشارکت ۴۰ درصدی یا پایینتر منجر شود. مشکل کسانی که اینگونه طراحیها را میکنند بیگانگی محض از واقعیتهای جامعه ایران و روندهای اجتماعی است.
بعد پنجم: ریزشها و رویشها
نکته بسیار مهم دیگر در این انتخابات این است که سبد رأی مدافعان وضع موجود ریزش کرده و بخشی از آنها به کسی رأی دادند که از عدالت و قطعکردن دست دولت از حیطه عرفی و شخصی زندگی مردم حرف میزد و مخالف برخوردهای خیابانی و تندروی در عرصه سیاست خارجی بود. حتی بعضا در میان کسانی که همواره رأی میدادند و طرفدار وضع موجود بودند نارضایتی زیادی ابراز شد، و نتایج آرا نشان میدهد مکن است گروهی از این افراد نیز به جمع افرادی که رای نمیدهند پیوسته باشند.
بعد آخر: ناگوش
آیا قوه عاقلهای که باید کاری میکرد که امروز شاهد چنین مشارکت پایینی نباشیم، وجود داشته، و آیا گوشی وجود دارد، و قدرت سامعهای که بتواند صدا و پیام مردم در ۸ تیر ۱۴۰۳ را بشنود؟