به طور کلی خودکشی پدیدهای است چند عاملی، به این معنا که دلایل مختلفی در ایجاد این وضعیت شناختی و هیجانی نقش دارد. پس بهجد چه در بررسی خودکشی خواه در یک نفر و یا در ارزیابی خودکشی به عنوان یک پدیده در یک گروه اجتماعی باید این نکته را در نظر داشت و از افتادن در دام نگاه تک عاملی که در خیلی از موارد میتواند رمانتیک و هیجانی هم باشد پرهیز کرد. از سوی دیگر باید در نظر داشت که میان افکار و ایدهپردازی خودکشی و اقدام منجر به مرگ تفاوت وجود دارد. ما آدمها اصولاً میل بیشتری برای زندگی داریم و حتی وقتی در تنگنا قرار میگیریم شرایط خیلی ویژهای باید ایجاد شود که نتیجه آن شود که درد هیجانی ما از حدی فراتر رود که مرگ را بر زندگی ترجیح دهیم. بنابراین رواج افکار خودکشی در جامعه هر چند میتواند معنا و عوامل ایجاد کنندۀ اجتماعی جدی داشته باشد اما اقدام به خودکشی و در نهایت مرگ فرد در کنار همۀ عوامل اجتماعی اصولاً بعد فردی عموما پررنگی دارد، بدین معنا که در بررسی علت با همان لنز چند عاملی که اشاره کردم، عامل فردی مانند وجود اختلال روانپزشکی یا استرسور فردی و عوامل اجتماعی مانند آیندۀ نامشخص و چشمانداز شغلی ناروشن در نزد یک فرد به گونهای معنا میشود که درد هیجانی بزرگی تولید میکند و در نهایت فرد را به اقدام سوق میدهد. این شیوۀ فرمولاسیون، به معنای نادیده گرفتن عوامل اجتماعی نیست بلکه اتفاقاً نکتۀ مهم این است که در زمانی که فشارهای بیرونی زیاد میشود این بخشهای آسیبپذیر زنجیرۀ انسانی هستند که زودتر واکنش نشان میدهند و ممکن است از دست بروند.
به باور من آنچه که خودکشی دستیاران را در ایران مهم میکند وضعیت ویژۀ جامعهی پزشکی در ایران است. طبقهای که دستکم در پندار و ذهنیت خود این گروه اجتماعی، در حال نزول از یک گروه مرجع و یک بخش ممتاز اجتماعی تصویر میشود. جامعۀ پزشکی خود را در تهدید جدی برای از دست رفتن منزلت اجتماعی و رفاه و منزلت اقتصادی میبیند. درست است که بخشهای مختلف جامعه به میزان زیادی ناتوانتر و تنگدستتر شدهاند اما این وضعیت برای جامعه پزشکی بسیار پررنگ و معنیدارتر است و البته فضای هیجانی اجتماعی و رسانهای هم به آن دامن میزند و آینده را برای ذهنیت یک پزشک جوان و یا یک دانشجو و دستیار پزشکی بسیار تیره و غیر قابل تحمل میکند.
اگر فرد به هر دلیلی گرفتار استرسهای فردی مانند فقر، طلاق، و … باشد و یا دچار یک وضعیت روانشناختی مانند ابتلا به یک بیماری مانند افسردگی هم باشد مجموعه اینها او را به چنان تنگنایی میکشاند که چارهای جز خودکشی باقی نمیماند تا بشود از این درد و یاس نجات پیدا کرد.
اصولاً خودکشی پدیدۀ بسیار دردناکی است و وجه خیلی تراژیک آن اثر نسبتا ماندگاری است که بر خانواده و اطرافیان میگذارد. اعداد متفاوتی طبق پژوهشهای مختلفی که انجام شده اعلام گردیده ولی دست کم میدانیم که در خودکشی یک نفر وقتی که تازه موضوع محدود میماند و خبر رسانهای نمیشود، و خودکشی یک شخص به معنای یک خودکشی جدید در یک جمعیت مشخص مانند دستیاران قلمداد نمیشود، دست کم ۱۰۰ نفر مستقیم و غیر مستقیم و به میزان خیلی کم تا زیاد میتوانند تحت تاثیر قرار گیرند. این آثار میتواند برای تمام عمر نزد بازماندگان باقی بماند، و به میزان زیادی تاثیر حالاتی چون احساس گناه شور زندگی را از فرد یا از خانواده و دوستان میگیرد.
خودکشی پزشک و دستیار پزشکی غیر از خود خانواده و اطرافیان و دوستان یا جامعه پزشکی بر تمام جامعه تاثیر میگذارد، چون خودکشی پزشک به معنای نوعی بنبست در آرزومندی و نزول اقتدار در جامعه است. از سویی پزشکی نزد جامعه به معنای امکان خوشبختی قلمداد میشد و از طرفی پزشک منبع اقتدار و ظرفیت و توانمندی برای مردم بهشمار میآمد. بنابراین وقتی پزشکان خود را میکشند انگار جامعه احساس میکند چیزی در درون این دستگاه بزرگ درست کار نمیکند و اختلالی جدی وجود دارد و این بر احساس وجود آیندهای روشن، و بر خوشبینی نسل جدید چه بخواهند پزشک بشوند و یا نه میتواند تاثیر جدی بگذارد
خودکشی پزشک یک مساله اجتماعی است، و آن را نباید به مسالۀ یک فرد یا یک خانواده یا حتی یک صنف محدود نمود.