سهشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱ در محل پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، نشست انجمن جامعه شناسی ایران به مناسبت روز جهانی پیشگیری از خودکشی برگزار شد.
به نظر میرسد امسال در میان رسانهها و نهادهای علمی و دانشگاهی، انجمنهای علمی و حتی بخشهایی وابسته به دولت تحرک بیشتری برای آگاهیرسانی دربارهی خودکشی و توانمندسازی جامعه دیده میشود. هر چند این میدان هنوز یک غایب بزرگ موثر دارد که صدا و سیماست. نهادی دارای بودجهی ملی که در این باره راه سکوت را کماکان با شتاب میپیماید.
من مقداری دیر به جلسه رسیدم چون در ابتدا به اشتباه به پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی رفتم! وقتی به راهرو کمنور و خلوت پژوهشکده وارد شدم پرسیدم نشست خودکشی کجاست؟ نگهبان گفت اصولاً کسی اینجا نیست. به دشواری خود را به مرکز شهر رساندم. سخنان دکتر سعید معیدفر استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران رو به پایان بود. چکیده مطلب دکتر معیدفر آن بود که در ایران کنونی متاسفانه هیچ موضوع مهمی به عنوان یک مساله در نظر گرفته نمیشود و انگار همگان همهی امور مهم را به گوشهای وا نهادهاند و برای آن کاری نمیکنند. خودکشی را سخنران در زمره چنین مسائلی دسته بندی کرد.
بعد از معیدفر نوبت به دکتر علیوردینیا رسید که برای این نشست کوچک، رنج سفر از ساری را تحمل کرده بود. سال گذشته کتابی از وی با عنوان خودکشی در ایران به بازار نشر آمد. نویسنده در این کتاب با استفاده از آمار سازمان پزشکی قانونی روند تغییرات نرخ و وضعیت خودکشی در ایران را بین سالهای ۸۰ تا ۹۹ مورد بررسی قرار داده، و البته بعد از ارائهی گزارش توصیفی، تحلیل جامعهشناختی خود را عمدتاً مبتنی بر نظرات ساختاری امیل دورکهایم ارائه کرده.
چند یافتهی جالب توجه پژوهش این استاد دانشگاه مازندران باعث تغییر نگاهی به موضوع خودکشی و آمارهایی که بهطورکلی دستاویز سیاستگذاری و برنامه ریزی ها در کشور است میتواند باشد. هرچند برخی اطلاعات دیگر ارائه شده توسط سایر شرکت کنندگان در جلسه در ادامه برنامه نشان داد که تحلیل وضعیت، پیچیدهتر از این است و اصولا دادههای ما آن اندازه اندک است که برای ساخت یک تصویر جامع و نزدیک به واقعیت ناکافی است. علیوردیلو نشان داد که آمار خودکشی در غرب ایران و به طور مشخص در استانی مثل ایلام یا کرمانشاه و کردستان در طی ۱۰ سال گذشته روند کاهشی داشته و اکنون آمار خودکشی در ایلام تنها دو برابر تهران است در حالی که ۱۰ سال پیش این آمار ۶ برابر تهران بود. به عبارتی در حالی که آمار خودکشی در شهرهایی مثل تهران و یا حتی قم به شکل فزایندهای در حال افزایش است نگاهها همچنان به سمت غرب کشور است. وی همچنین به وضعیت ویژه سیستان و بلوچستان اشاره کرد و مدل تحلیلی خود را ناتوان از تبیین وضعیت این استان دچار توسعهنیافتگی مزمن و عمیق اما دارای کمترین نرخ خودکشی در کشور در تمام سالهای گذشته بر شمرد.
نکات مهم دیگر گزارش وی از این قرار است که آمار خودسوزی در غرب کشور نیز رو به کاهش است. در حال حاضر مهمترین شیوهی خودکشی در ایران حلقآویز کردن و بعد از آن استفاده از سلاح گرم میباشد و نکته تعجب برانگیز شاید اینکه آمار خودکشی با سلاح گرم در شهر تهران در چند سال گذشته به شکل معناداری رو به افزایش گذاشته است.
وی در ادامه تحلیل جامعهشناختی خود را با مدل انتظام و انسجام اجتماعی ارائه داد. سخن گفتن از آن تحلیل از حوصله این گزارش خارج است اما وی به طور خلاصه کاهش انتظام- همبستگی اجتماعی را از عوامل کاهش خودکشی در آنجا میداند. به عنوان مثال شاخصهایی که به کاهش انتظام اجتماعی میانجامد یعنی باعث تضعیف نقش کنترل کننده نظم موجود و ساختارهای مستقر در زندگی آدمیان میگردد همانند افزایش سواد و طلاق را در کاهش آمار خودکشی موثر میداند. وی معتقد است پدیدهی خودآگاهی زنان و آگاهی مجازی را در این مسأله نباید دستکم گرفت. دکتر حسن رفیعی نایب رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران که در این جلسه حضور داشت جمعبندی علیوردینیا را مورد انتقاد قرار داد و آن را فاقد شواهد و استنتاجی خواند. دکتر رفیعی اشاره کرد که در تمام سالهای گذشته تبیینی جامعهشناختی که واجد درکی جامع از چرایی بالا بودن خودکشی در غرب ایران باشد ندیده. وی همچنین از اینکه این پژوهشها به مداخلهای منجر نمیشود انتقاد کرد و به یافتههای مرور سیستماتیک درج شده در پایگاه کمبل اشاره کرد که با آن که نوعی کوکرن جامعهشناسی است، اما هنوز تنها مداخلهی موثر مبتنی بر شواهد را بهبود وضعیت خدمات سلامت روان میداند.
یکی از شرکتکنندگان در نقدی که به جمعبندی علیوردینیا داشت به پدیدهی مهاجرت فزاینده و چشمگیر جوانان- به عنوان مهمترین ردهی سنی قربانی خودکشی- از سه استان ایلام، کردستان و کرمانشاه اشاره نمود و آن را در کاهش خودکشی ایلام و افزایش خودکشی تهران دارای سهم دانست. وی اعتقاد داشت بسترهای اجتماعی- اقتصادی خودکشی در آن منطقه همچنان پابرجا است، اما بمبی است که در تهران صدایش در میآید.
من در این جلسه، خیلی کوتاه به سند ملی پیشگیری از خودکشی اشاره کردم و آن را نمونهای از نگاه سیاستگذاران دانستم. متنی کلاژ شده از روانکاوی، روانپزشکی زیستی، قاعدتا چند خطی از دورکهایم و ترجمه سیاستهای سازمان جهانی بهداشت. هیچ اندیشهی منسجمی در مورد خودکشی در ایران و مایههای فرهنگی، اقلیمی، فلسفی و معنوی آن دیده نمیشود و البته به خودکشی عموما نگاهی کلینیکی دارد. با این وجود نقدی بر برداشت علیوردینیا وارد کردم و سهم نظام سلامت و مداخلههای انجام شده در غرب کشور با تاکید بر نمونههایی چون ارومیه را یادآوری نمودم. تاکید دکتر رفیعی بر عدم ستیز جامعهشناسی و روانشناسی و روانپزشکی را مکرر کردم و تقلیلگرایی مورد طعنهی جامعهشناسان را مورد دفاع قرار دادم. باورم این است که تقلیلگرایی غربی که به شکل مدلهای مداخلهای جمع و جور نمود میکند بر پایه و پی تحقیقات و مدلسازیهای جدی و ژرف استوار شده، اما پراکتیکالیتی بومی بر نظریهگریزی، شواهدستیزی و بیگانگی با تفکر استوار است.
به نظرم آمد با همهی فاصلهها، نشست و برخاستها میتواند افقهایمان را با هم همزیستتر کند. قرار نیست جامعهشناسی یا روانپزشکی در دیگری ادغام شود. به قول دکتر حسن رفیعی کلان روندهای اجتماعی در افراد به شکل نشانه ترجمه میشود. نمیشود کسی به داد کسانی که این نشانهها را دارند نرسد.