روان‌پزشکی انتقادی

ایده‌ای انتقادی برای روانکاوی ایرانی

در جامعه‌ای که نقش‌ها و انتظارات جنسی سخت‌گیرانه وجود دارد، افراد ممکن است در توانایی خود برای بیان خویش و پیگیری اهداف خود به گونه‌ای که با خواسته‌های درونی‌شان همسو باشد، احساس محدودیت کنند
۷ شهریور ۱۴۰۲
سخنرانی در آیین گشایش چهارمین کنگره‌ی روانکاوی و روان‌درمانی‌ پویای ایران

سخنرانی در آیین گشایش چهارمین کنگره‌ی روانکاوی و روان‌درمانی‌ پویای ایران

از منظر روانکاوانه، رابطه‌ی پیچیده و ظریفی بین دنیای بیرون از جمله عوامل اجتماعی-سیاسی و دنیای درونی فرد وجود دارد.
یکی از راه‌هایی که عوامل اجتماعی-سیاسی بیرونی می‌توانند بر ساخت روانی افراد تأثیر بگذارند، شکل دادن به هویت آنهاست. اریک اریکسون (۱۹۶۸) استدلال کرد که احساس هویت ما از طریق رویارویی کامیاب با سلسله‌ای از بحران‌های روان‌شناختی-اجتماعی شکل می‌گیرد که در طول زندگی با آن‌ها مواجه می‌شویم. این بحران‌ها تحت تأثیر عوامل بیرونی مانند بافت تاریخی که در آن زندگی می‌کنیم، هستند و نقش مهمی در شکل‌گیری خودپنداره و نگرش ما نسبت به خود و دیگران دارند. به عنوان مثال، اگر فردی در جامعه‌ای بزرگ شود که برای انطباق و اطاعت از شخصیت‌های معتبر ارزش قائل است، ممکن است با برآمدن یک من مقتدر در خودش مبارزه کند و بیشتر راه رفتار سازگارانه پیش گیرد.
روش دیگری که عوامل اجتماعی سیاسی بیرونی می‌توانند دنیای درونی افراد را شکل دهند، تأثیرگذاری بر حس عاملیت و کنترل آنهاست. از منظر روانکاوی معاصر، افراد نیاز به استقلال و احساس کنترل بر محیط خود دارند. با این حال، فشارها و محدودیت‌های اجتماعی گاهی اوقات می‌توانند توانایی افراد را برای اعمال کنترل بر زندگی‌شان محدود کنند. به عنوان مثال، در
جامعه‌ای که نقش‌ها و انتظارات جنسی سخت‌گیرانه وجود دارد، افراد ممکن است در توانایی خود برای بیان خویش و پیگیری اهداف خود به گونه‌ای که با خواسته‌های درونی‌شان همسو باشد، احساس محدودیت کنند ( بم. ۱۹۷۴).

فروید در مقدمه کتاب روانشناسی توده‌ای و تحلیل اگو می‌کند که اگر دانش روانشناسی که گرایش‌ها محرک‌های غریزی، انگیزه‌ها ‌ها و مقاصد فرد را تا تبلور آنها در کنش‌هایشان و تا روابط فرد با نزدیکانش پیگیری می‌کند وظیفه‌اش را به طور کامل به انجام رسانده باشد و پیوندهای متقابل آنها را روشن کرده باشد ناگهان خود را با وظیفه‌ای جدید به انجام نشده روبرو خواهد دید روانشناسی ناچار به توضیح این واقعیت شگفتی آور خواهد بود که فردی که روانشناسی مورد بررسی قرار داده و شناخته است در شرایط خاصی کاملاً دور از انتظار احساس و فکر می‌کند و دست به کنش می‌زند رایط همانا ملحق شدن به توده‌ای از مردم است که ویژگی‌های توده روانشناختی را به خود گرفته‌اند. در ادامه فروید می‌کوشد از توده تعریفی به دست دهد و توان تاثیرگذاری تا این حد تعیین کننده را به شرح بکشد.

سی رایت میلز استاد جامعه شناسی دانشگاه کلمبیا که در سال ۱۹۶۲ از دنیا رفت در کتاب شناخته شده خود تحت عنوان جامعه توده وار که در فارسی توسط حسین معصومی همدانی در دسترس است پیرامون ویژگی‌های جامعه توده وار چنین می‌نویسد:
جامعه توده ای، هر جامعه‌ای در عصر مدرن است که دارای فرهنگ توده‌ای و نهادهای اجتماعی غیرشخصی و در مقیاس بزرگ باشد. جامعه توده‌ای، جامعه ای است که در آن رفاه و بوروکراسی، پیوندهای اجتماعی سنتی را تضعیف کرده است.

در کار نظریه پردازان سیاسی اوایل قرن نوزدهم مانند الکسیس دو توکویل، این اصطلاح در بحث‌های مربوط به نگرانی های مفید در مورد تغییر در بدنه سیاست جهان غرب که پس از انقلاب فرانسه بیان شد، استفاده شده است. چنین نگرانی‌های نخبگان تا حد زیادی بر “استبداد اکثریت” یا حکومت اوباش متمرکز بود.
جامعه توده‌ای به عنوان یک ایدئولوژی را می‌توان تحت سلطه تعداد کمی از نخبگان به هم پیوسته دانست که شرایط زندگی بسیاری را کنترل می‌کنند، اغلب از طریق متقاعد کردن و دستکاری. این امر نشان دهنده سیاست نظریه پردازان جامعه توده‌ای است – آنها طرفداران انواع نخبگان فرهنگی هستند که باید نسبت به توده ها ممتاز و ارتقا پیدا کنند و برای خود مدعی معافیت و رهبری توده‌های گمراه هستند.
از آنجایی که نوآوری های تکنولوژیکی به دولت اجازه گسترش داد، اندازه و اهمیت دولت متمرکز افزایش یافت. از آن زمان، دولت مسئولیت حوزه‌های بیشتر و بیشتری از زندگی اجتماعی را بر عهده گرفته است: مدرسه، تنظیم دستمزد و شرایط کار، ایجاد استانداردهایی برای انواع محصولات، و ارائه کمک‌های مالی به سالمندان، بیماران و بیکاران. در یک جامعه توده‌ای، قدرت در بوروکراسی‌های بزرگ مستقر است، و مردم در جوامع محلی کنترل کمی بر زندگی خود دارند.

فریناز باسمچی در پایان‌نامه‌ی خود زیر نظر دکتر علی رجبلو به بررسی وضعیت جامعه‌ی ایران از حیث میزان رفتار توده‌ای در دو مقطع انتخاباتی سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۸۴ پرداخته است.

وی در این راستا در بررسی نظریات جامعه‌ی توده‌وار به سه محور اساسی جامعه‌ی توده‌وار یعنی انزوا و جدا افتادگی افراد از همبستگی‌های سنتی، حضور رهبر کاریزماتیک و تاکید بر ایدئولوژی و سر انجام نقش فضای انقلابی بر جامعه‌ی توده وار رسیده است. همچنین وی جامعه مدنی را نقطه‌ی مقابل جامعه‌ی توده‌وار در جوامع مدرن نشانده است.

نگارنده به این نتیجه رسیده که فضای جامعه‌ی توده‌وار در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۸۴ فضای غالب جامعه بوده است. در حالی که در سال ۱۳۷۶ فضای حاکم بر جامعه به فضای جامعه مدنی نزدیک‌تر شده است.
سنجش وضعیت جامعه‌ی ایران در برهه‌های تاریخی مهمی که در آن زندگی کرده‌ایم همانند نمونه‌های مورد مطالعه‌ی باسمچی و روندهای موجود در پیمایش‌هایی که زوال همبستگی اجتماعی و کاهش اعتماد و سرمایه‌ی اجتماعی سازمانی، نهادی و بین‌فردی در ایران را آشکار می‌کند بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی در ایران را نگران وضعیت تود‌ه‌وارجامعه و غلبه‌ی رفتارهای کالکتیو توده‌ای کرده است.‌

به فروید بازگردیم. به جایی که او معتقد است آن‌جا که روان‌شناسی کار خود را به پایان می‌رساند در برابر پرسش اثر رفتار توده‌ای، توده و جامعه‌ی توده‌ای قرار می‌گیرد.

غرض من در این گفتار کوتاه طرح پرسش تکراری ممکن یا ناممکن بودن روانکاوی در ایران نیست؛ سوالی که پیش‌تر توسط افراد مختلفی اشاره شده و هم پاسخ‌های به آن داده شده است و به نظر می‌رسد پرسشی است که به شکل بنیانی چند خطای آشکار علمی در خود دارد. شاید بهتر است به بحث‌هایی که دکتر شلبی و صنعتی مطرح کردند روی بگردانیم و بیش از مساله‌ی امکان یا امتناع روانکاوی در ایران به چیزی که پیش‌تر دکتر گهر همایون‌پور زیر عنوان جغرافیای روانکاوی مطرح کرده بود به عنوان زمین مناسب‌تری برای اندیشه کردن در باب این پرسش نظر بیفکنیم. مراد من از جغرافیا در اینجا زیست-بوم و اقلیم فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و البته سرزمینی است. روانکاوی به هرجا وارد شده لباس آن قوم را به تن کرده، هرچند که ایده‌ها و پایه‌های جهان‌شمول آن پابرجا باقی مانده است. پرسش محوری کنگره‌ی سال جاری که به مساله زیستن و اندیشیدن در جهانی ناآرام اشاره دارد فقط به جامعه‌ی ایران نگاه نکرده است بلکه مجموعه تغییرات ژئوپلیتیک و از جمله تغییرات زیست انسانی که خود را با اموری چون برآمدن هوش مصنوعی، گرمایش زمین، تجربه‌ی هولناک یک پاندمی و امکان‌پذیر بودن جهانگیری‌های عفونی و غیرعفونی تازه در آمیخته شده است را مد نظر قرار داده است و البته این همه‌ی ماجرا نیست؛ که سایه‌ی فاشیسم بر جهان بیش از پیش خود را نشان می‌دهد و راست‌گرایی افراطی و ملی‌گرایی هویت‌اندیش که خود را در اصالت خون و نفی دیگری تعریف می‌کند اگر نگوییم چونان زمانه‌ی برآمدن هیتلر در آستانه‌ی جنگ جهانی دوم که در اتمسفری نزدیک به آن- بدون آن‌که در دام مغالطه‌ی شبیه‌سازی تاریخی و زمان‌پریشی بیفتیم- چون پرهیبی ترسناک بر آسمان جهان سایه‌گستر شده است.

ماجرای ایران را هم نباید در داستان‌های یک یا حتی پنج سال گذشته خلاصه کرد که این سال‌های تلخ البته نوک کوه یخ آن چیزی است که در رصد پیمایش‌های اجتماعی و فرهنگی در طی چند دهه‌ی گذشته می‌شد شکل‌گیری آن را پیش بینی نمود کما اینکه این پیش‌بینی رخ داده بود، و باز گویا صدایی است که قرار نیست شنیده شود.‌

دکتر محمد صنعتی در گفتگویی که با سیروس علی نژاد چند سال پیش پیرامون نقد روشنفکری دهه ۴۰ در ایران صورت داد اشاره کرد که روشنفکری ما همواره در هر کدام از حوزه‌های اندیشه یک خصوصیت مشترک با توده مردم داشت و آن هم اسطوره‌اندیشی ‎است. در تبیین این ادعا صنعتی معتقد است روشنفکری ایران به شدت گرایش داشت که اغلب اشخاص و موضوعات را تبدیل به اسطوره کند، گویا اسطوره زبان رایج جامعه ما بود، یعنی اگر چیزی به اسطوره تبدیل نمی‌شد قابل انتقال نبود. بخشی از این اسطوره می‌توانست در جهت قهرمان‌سازی باشد و اسطوره‌ای حول افراد تاریخی، ادبی، و سیاسی ایجاد کند و یا به شکل دیگری به باورهایی که بسیار از واقعیت دور بودند اعتقاد پیدا می‌کردند و با آن زندگی می‌کردند.

دکتر صنعتی در جایی دیگر و در یک سخنرانی عمومی می‌گوید من فکر می‌کنم یکی از دلایلی که جامعه‌ی ما کمتر یک جامعه پرسشگر و بیشتر جامعه‌ای استوار بر یقین است، همین اسطوره اندیشی است.

من مدل مفهومی دکتر صنعتی را وام می‌گیرم و یک پرسش متمایز برساخته می‌کنم. تا چه اندازه جامعه‌ی روان‌کاوی ایران به عنوان شاخه‌ای از جماعت روشنفکری ایران گرفتار اسطوره‌اندیشی، یقین، رفتار توده‌وار و میل به توده‌باوری است؟

روانکاوی زیگموند فروید که در اواخر قرن نوزدهم توسعه یافت، انقلابی در حوزه علوم اعصاب ایجاد کرد و مفاهیم پیشگامانه ای را معرفی کرد که دیدگاه های سنتی در مورد ذهن، اراده، اختیار و اخلاقیات انسانی را به چالش کشید. با این حال، در طول تاریخ روانکاوی، ایده‌های جزمی خاصی پدید آمده است که مانع از پیشرفت و تکامل بیش‌تر این رشته تأثیرگذار شده است.
تردید نیست که فروید شاید بی‌اغراق یکی از ده متفکر تاثیرگذار تاریخ اندیشه باشد. اما در عین حال از این نمی‌شود رو گرداند که چنان‌که گرونبام (۱۹۸۴) اذعا کرد از ایده های جزمی در تاریخ روانکاوی، پایبندی تزلزل‌ناپذیر به نظریه‌ی فرویدی است. مفاهیم فروید، مانند عقده ادیپ، ضمیر ناخودآگاه و اهمیت تجارب دوران کودکی، در زمان ابداع پیشگام تلقی می شدند. با این حال، یک رویکرد جزمی پدیدار شد که کاوش و انطباق بیشتر روانکاوی با دانش معاصر و تغییرات اجتماعی را خفه کرد. یکی دیگر از ایده‌های جزمی در تاریخ روانکاوی، تأکید بیش از حد بر غرایز جنسی به عنوان نیروی محرکه‌ی اولیه رفتار انسان است. نظریه رشد روانی-جنسی فروید این ایده را ارائه کرد که تعارضات ناشی از تمایلات جنسی نقشی اساسی در شکل دادن به شخصیت افراد ایفا می‌کند. دانتو (۲۰۰۵) مدعی شد که این تمرکز محدود روی تمایلات جنسی اغلب عوامل مهم دیگری مانند تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و محیطی را تضعیف می‌کند و دامنه روانکاوی را محدود می‌نماید.
از سویی دیگر روانکاوی در طول تاریخ خود با انتقادهایی از سوی اقشار مختلف مواجه بوده است که جزمیت برخی ایده‌های روانکاوانه را به چالش کشیده و خواستار رویکردی بازتر و فراگیرتر شده‌اند، با این حال، مقاومت جزمی در برابر انتقاد اغلب مانع از تکامل روانکاوی شده است. این مقاومت از این باور سرچشمه می گیرد وبستر(۱۹۹۵) می‌گوید که این داعیه که نظریه‌های فروید خطاناپذیر هستند، بررسی انتقادی را مانع می‌شود و از ادغام بینش‌های جدید و یافته‌های تحقیق‌مدار در این زمینه جلوگیری می‌نماید.

یکی دیگر از ایده های جزمی رایج در تاریخ روانکاوی، نادیده گرفتن تنوع و تفاوت‌های فرهنگی در درک رفتار انسان است. مالدونادو و رادون (۲۰۱۲) مدعی‌اند که جنبش روانکاوی اولیه، که عمدتاً در اروپا متمرکز بود، بر درک روان از طریق دریچه اروپامحوری متمرکز شد و اغلب تأثیر عوامل فرهنگی، نژادی و اجتماعی-اقتصادی را نادیده گرفت. این دیدگاه محدود، کاربرد و ارتباط روانکاوی را به طیف وسیع‌تری از افراد و جوامع محدود نمود.

گلن گابارد (۲۰۰۰) روانکاو آمریکایی نامور منتقد تکیه جزمی روانکاوی بر محیط درمانی سنتی، جایی که روانکاوی در درجه اول انجام می‌شد، هست و اعتقاد دارد این مساله جنبه دیگری است که رشد این رشته را محدود کرده. پایبندی دقیق به کاناپه روانکاوی و اعتقاد به اینکه درمان باید چهار بار در هفته برای سال‌ها انجام شود، دسترسی و مقرون به صرفه بودن را محدود می‌کند. این رویکرد جزمی، روش‌های درمانی جایگزین را نادیده گرفته، جایگزینانی که می‌توانست روانکاوی را برای جمعیت وسیع‌تری قابل دسترس‌تر کند.

در حالی که روانکاوی به طور غیرقابل انکاری سهم قابل توجهی در درک ذهن انسان داشته است، تاریخ آن خالی از ایده‌های جزمی که مانع رشد آن شده نبوده است. سختی و انعطاف‌ناپذیری نظریه فرویدی نزد پاسبانان حریم‌ فروید، تأکید بیش از حد بر غرایز جنسی، مقاومت در برابر انتقاد، غفلت از تنوع و اتکای بیش از حد به بستر درمانی برخی از ایده های جزمی هستند که مانع پیشرفت روانکاوی شده اند. روانکاو جوانمرگ آمریکایی استیون میچل(۲۰۰۰) که تا این باور فرا رفت که روانکاوی باید تاکید بر محوریت غرایز را کاملا وانهد باور داشت برای روانکاوی ضروری است که به طور مستمر ایده‌های خود را به طور انتقادی ارزیابی کند، دیدگاه های متنوع را در خود بگنجاند، و با دانش معاصر سازگار شود تا تکامل یابد و در چشم انداز دائماً در حال تغییر روان‌شناسی مرتبط بماند.

در قلمرو فلسفه، ذات‌گرایی و نام‌گرایی دو رویکرد متضاد را برای درک ماهیت واقعیت نشان می‌دهند.  ذات گرایی وجود کیفیات یا ذات ذاتی و تغییرناپذیر را فرض می‌کند، در حالی که نام‌گرایی وجود چنین مفاهیم جهانی را رد می‌کند و آنها را صرفاً برچسب یا نام می داند.  
  ذات‌گرایی فرض می‌کند که اشیاء دارای ماهیت یا ماهیت ذاتی هستند که کیفیت‌ها و ویژگی‌های آنها را مشخص می‌کند. افلاطون، به عنوان یک فیلسوف برجسته‌ی ذات‌گرا، به وجود اشکال ابدی و تغییرناپذیر اعتقاد داشت که به عنوان واقعیت نهایی در پس دنیای فیزیکی عمل می‌کنند.‌ ذات‌گرایی چارچوبی برای درک جهان از طریق  طبقه‌بندی بر اساس ویژگی های مشترک فراهم می کند.

به علاوه احساس ثبات و ماندگاری را ایجاد و به افراد اجازه می دهد تا ماهیت اشیاء و ایده‌ها را درک کنند.
  نومینالیسم علیه وجود ذات جهانی استدلال می‌کند و بر اهمیت اشیاء یا مفاهیم فردی تأکید می‌نماید.  ویلیام اکهام، متفکر کلیدی نام‌گرا، از اصل صرفه جویی، که به عنوان تیغ اوکام شناخته می‌شود، دفاع می کرد، که ادعا می کند ساده ترین توضیح باید ترجیح داده شود. نومینالیسم مفهوم حقیقت مطلق را به چالش می‌کشد و بر ماهیت ذهنی ادراک انسان تأکید می‌کند. علاوه بر این تمرکز بر تجربیات فردی را ترویج می‌کند و تفسیرهای متنوع از واقعیت را تشویق می‌نماید.
در تاریخ فکر بشری نومینالیسم زمینه را برای تجربه‌گرایی ایجاد کرد، و بر اهمیت شواهد و مشاهده تأکید ورزید. تجربه‌گرایی به انقلاب علمی دامن زد و امکان توسعه‌ی نظریه‌ها و پیشرفت‌های جدید در زمینه‌های مختلف را فراهم کرد.
به‌علاوه رد جوهرهای جهانی توسط نومینالیسم منجر به تغییر زبان و ارتباطات شد. زبان انعطاف‌پذیرتر شد و اصطلاحات جدیدی را در خود گنجانید و برای تطبیق با تجربیات و دیدگاه‌های فردی تکامل یافت. به علاوه این جنبش به حقوق بشر و جنبش‌های اجتماعی یاری رساند، چون  تأکید نام‌گرایی بر تجارب و دیدگاه‌های فردی به ظهور جنبش‌های حقوق بشری کمک کرد و ارزش و منزلت منحصر به فرد هر فرد را تشخیص داد. نومینالیسم راه را برای پیشرفت اجتماعی، به چالش کشیدن ساختارهای سلسله مراتبی سنتی و ترویج برابری و عدالت هموار کرد.

در نتیجه تضاد بین ذات‌گرایی و نام‌گرایی، تفکر انسان را در طول تاریخ شکل داده است، به طوری که نام‌گرایی تأثیر قابل توجهی بر جنبه‌های مختلف دانش و جامعه بشری داشته است. در حالی که ذات‌گرایی ثبات و احساس حقیقت جهانی را فراهم می کرد، نام گرایی دیدگاه‌های سنتی را به چالش کشید و راه را برای دیدگاه‌ها و پیشرفت.های جدید هموار کرد. رد ذات جهانی موجب انقلاب علمی، تکامل زبان و پیشرفت اجتماعی شد و بر قدرت دگرگونی اسم‌گرایی در اندیشه بشر صحه گذاشت. شاید برای شما جالب باشد که بدانید جنبش اعتزالی یعنی جنبش خردگرا در جریان‌های اسلامی در سده‌های میانه نام‌گرا بوده، و اشاعره که بر برداشت‌های بنیادگرایانه از متن و سنت‌گرایی تاکید داشتند ذاتگرا، هویت باور و سنت‌پسند بودند و بر یگانگی متن و سیره و بر برداشتی واحد، مستقل و منحصر در ذهن جماعتی واحد تکیه می‌کردند.

البته باید بر این نکته تاکید کرد که عموماً جنبش‌های دوگانه و گفتارهای رقیب در صورتی که دیگری‌ستیزی تکفیری پیشه نکرده باشند و ماهیتی بنیادگرا نیابند نه تنها آفت نیستند بلکه به رشد و قوام جامعه انسانی و فکر بشری یاری می‌رسانند و اصولاً تجربه انسانی نشان می‌دهد که دل و ذهن، دین و عرف، قاعده و بی‌قاعدگی و ساختن، نابود کردن و بر ساختن لازم و ملزوم یکدیگرند. بینشی که روانکاو انگلیسی دانلد وینیکات به خوبی به ما آموخته است.
وینیکات در یکی از مقالات تاثیرگذار خود، مفهوم “بازی و واقعیت” را مورد بحث قرار می‌دهد، جایی که فرآیندهای ساخت، ساختارشکنی و بازسازی را بررسی می‌کند. این مقاله به اهمیت بازی در رشد کودک و چگونگی کمک آن به درک واقعیت و شکل گیری هویت آنها می‌پردازد. با درگیر شدن در بازی و استفاده از اشیاء انتقالی، کودکان می توانند درک خود از دنیای اطراف خود را بسازند و ساختار شکنی کنند و به بازسازی واقعیت خود بر اساس تجربیات و تخیل آنها منجر شود.

حال به ایران برگردیم؛ من جزمیت‌های ایرانی در روانکاوی را در مقاله‌ی دیگری بیان خواهم کرد. اما به همین بسنده می‌کنم که روایتی از روانکاوی در ایران نقطه مقابل این ویژگی مهم در اندیشه انسانی است روایتی که روانکاوی را ایده‌آل می‌پندارد روانکاوی هویت است ذات دارد در رویارویی با اندیشه‌های روانکاوانه خشک و عبوس است با بازیگوشی و با برساخت گرایی بیگانه است و شهامت پوشاندن قبای فرهنگ ایرانی بر تن روانکاوی را دارند. پادشاهی بدون لباس را در میان جماعتی راه انداخته و بر همگان این باور را دیکته کرده که هر کس لباسی بر تن پادشاه نبیند حرامزاده است.

آخرین مطالب

۱۹ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی اجتماعی

سیگار در زنان ایرانی

زندگی در ایران در سال‌های اخیر از حیث همین کشاکش برای برابری و وضعیت عدم تبعیض، سطح مضاعفی از ناآرامی و تنش را برای زنان به همراه داشته است. وقتی افراد در حالت سازگار یا پذیر زندگی می‌کنند، آسوده‌ترند...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی

سهم ایران در نسخۀ تازۀ روان‌‌پزشکی تاسمن

روان‌‌پزشکی تاسمن، از منابع معتبر روان‌‌پزشکی در دنیا است، و از منابع آزمون دانشنامۀ تخصصی روان‌‌پزشکی در ایران است...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روانکاوی

گشایش شعبۀ یک انجمن جهانی روان‌کاوی‌ در ایران

هیأت مدیرۀ این نهاد جهانی روان‌کاوی‌ با تأسیس شعبۀ ایران انجمن موافقت کرد. ایران در کنار کشورهایی از اروپا، آمریکای شمالی، استرالیا، و آمریکای لاتین اولین کشور آسیای غربی است که شعبه‌ای رسمی ...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی اجتماعی

شب روشن ایران: بیم و امیدهای جنگ و صلح

مسئلۀ شاید مهم‌تر از میزان ازدیاد نشانه‌های آشکار که باید حتی آن را به فال نیک گرفت، چرا که نمودی از زندگی در عین ماتم است، ایجاد بی‌حسی و کرختی در میان افراد جامعه است. اتفاقی که طی چندسال گذشته شدت گرفته است، و در وضعیتی که فشار بیش از حد می‌شود...
۱۲ آبان ۱۴۰۳

روان‌پزشکی اجتماعی

علیه نفرت در اپیدمی تنفر

افراد باید به‌عنوان غایت در خود و نه صرفاً وسیله‌ای برای اهداف دیگران در نظر گرفته شوند. این به معنای آن است که وظایف و حقوق اخلاقی جهان‌شمول هستند و ملیت یا نگرانی‌های منطقه‌ای فرد نمی‌تواند ارزش ذاتی همۀ انسان‌ها را نفی کند