روانپزشکی، دانشی زیستی بهحساب میآید و نگاه پزشکی به موضوعات دارد. در نتیجه هرچیزی را بر مبنای علت، نشانهها و براساس رویهای که آن را ایجاد کرده، تبیین و تلاش میکند تا مشکل را حل کند. با شیوع کرونا ما بهتدریج با رواج زیادتر پدیده روانشناسی زرد مواجه شدیم. روانشناسی زرد تلاش میکند به نوعی دستورالعملهای کتاب آشپزی خود را از موضوعاتی که برای افراد جذاب است، فراهم کند، یعنی دستوراتی را برای رسیدن سریع به تمام چیزهایی که دوست داریم و میخواهیم زودتر بهدست آوریم. مثلا اینکه چطور میتوانیم به سرعت پولدار شویم، موفق باشیم، شهرت کسب کنیم، اعتماد به نفسمان را افزایش دهیم و فرد خاصی بهنظر برسیم. این میل کم و بیش در همه افراد وجود دارد، اما طبعا هرچه شخصیت فرد پختهتر باشد، ارتباط او با واقعیت هم بیشتر میشود و در عین حال، میل کودکانهاش به داشتن هرچیز تمام و کمالی هم کاهش پیدا میکند. رشد این نوع روانشناسی در دوران شیوع کرونا بیشتر به چشم میآید، چرا که مردم ارتباط بیشتری هم در این مدت با فضای مجازی برقرار کردند و دسترسی به این محتوا در این فضا برای آنها آسانتر است. اینکه در تنگناهایی مثل شیوع کووید-۱۹، روانشناسی زرد فرصت جولان بیشتری دارد، به این دلیل است که فرد در این وضعیت میخواهد به هر روشی خود را نجات دهد. در این هنگام است که بیشتر احساس ناکامی میکند و وقتی هم چنین احساسی داشته باشد بیشتر میل به کنار زدن محدودیتها و میانبر زدن پیدا خواهد کرد. این تفکر مثل مخدری است که میتواند ما را از ناکامی و ماندن در زندان محدودیتها رهایی بخشد. روانشناسی زرد هم به همین دلیل این روزها و هنگام شیوع بیماری محدودکننده کرونا بیشتر توجه افراد را بهخود جلب کرده است. چون ما را تشویق به حذف تمام موانع میکند بدون اینکه دردمان را بهصورت ریشهای بشناسد و درمان کند. شاید تنها بتواند مانند یک داروی مخدر تخدیرمان کند، درصورتی که بالاخره باید با واقعیت مواجه شویم. بهطور کلی این موضوع که فرد بخواهد تا اندازهای از مواهب و نعمتهای این دنیا برخوردار باشد کاملا عادی است. اما روانشناسی زرد، دست روی قسمت کودکانه ذهن افراد میگذارد که به سهم خود قانع نباشند و همه کیک را برای خود بخواهند. یعنی فرد را تشویق میکند به موفقیت یکشبه و افسانهای دست پیدا کند. روانشناسی زرد دقیقا بر چیزهایی دست میگذارد که اصولا روان.شناسی، روانپزشکی و نظریههای مهم قصد دارند آن را از انسان بگیرند تا کمتر ذهنش به تصاحب همهچیز برای خودش و کاملگرایی منحرف شود.
این میل که هر کاری بخواهیم میتوانیم انجام دهیم، شاید جذاب باشد اما علوم مختلف سلامت روان و رفتارشناسی میخواهد به انسان یادآوری کند که باید امیال و خواستههای خود را مقید و محدود کند. درصورتی که روانشناسی زرد دقیقا برعکس این را به افراد وعده میدهد و میخواهد این میل مهار شده را از نیاز به قید و بند و چارچوب و محدودیت آزاد کند و به جای تربیت و مهار و مقید کردن بخشهای خودخواهانه و کودکانه ما، عرصه جولان زیادی به آنها ببخشد. آدمیزاد هم پیوسته در طول تاریخ نشان داده طبق غریزه عمل میکند. درست است که تمدن، غرایز ما را محدود میکند اما در عین حال، جنگهای جهانی و طمعی که هر روزه در نظام سرمایهداری تشدید میشود، بسیاری از ارزشهای اخلاقی و انسانی را قربانی میکند.
این موضوع نشاندهنده آن است که آدمیزاد میل به بازگشت به ذهن اولیه خود دارد. روانشناسی و بسیاری از علوم انسانی تلاش میکنند تا انسان را متمدن، اخلاقی و چارچوب مند در عین حال، فردی واقعگرا بسازند. در آموزههای روانشناسی زرد اما میبینیم که از موفقیت، شادکامی و خوشبختی در کوتاهترین زمان ممکن صحبت میشود. به این ترتیب هم آنچه قرار است فرد به آن دست پیدا کند و هم مدت زمانی که به او وعده داده میشود کاملا بر الگوی سادهلوحانهای استوار است و اغلب هم به او گفته میشود تنها خود اوست که مهم است و لزومی ندارد زیاد به فکر بقیه باشد. حتی اشکالی ندارد دیگران را با رفتار خود برنجاند و ناراحت کند.